حواسم به خدا نیست!

حواسم به خدا نیست!

یكى از صالحین به فرزند خود گفت : مرا بتو حاجتى است . پسر گفت : هر چه بفرمائى اطاعت مى كنم . پدر گفت : شب كه به منزل مى آیى هر چه از هنگام خارج شدن از منزل گفته و انجام داده اى برایم نقل كن . پسر قبول كرد.   شب كه آمد شروع به نقل كرد، تا رسید به حرفهاى زشتى كه زده بود و كارهاى ناروائى كه انجام داده بود، از پدر خجالت كشید كه بگوید. دست پدر را بوسید و گریه كرد و گفت : اى پدر از این حاجت بگ ...

یكى از صالحین به فرزند خود گفت : مرا بتو حاجتى است . پسر گفت : هر چه بفرمائى اطاعت مى كنم . پدر گفت : شب كه به منزل مى آیى هر چه از هنگام خارج شدن از منزل گفته و انجام داده اى برایم نقل كن . پسر قبول كرد.

 

شب كه آمد شروع به نقل كرد، تا رسید به حرفهاى زشتى كه زده بود و كارهاى ناروائى كه انجام داده بود، از پدر خجالت كشید كه بگوید. دست پدر را بوسید و گریه كرد و گفت : اى پدر از این حاجت بگذر و جز آن هر چه بفرمائى اطاعت مى كنم . زیرا از تو خجالت مى كشم.

 

پدر فرمود: اى پسر، من بنده ضعیف و عاجزم از من خجالت مى كشى ، ولى فرداى قیامت در محضر رب العالمین چه خواهى كرد. این موضوع باعث شد پسر توبه کن.

 

امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه مى فرماید: ((كارى كه مى خواهى انجام دهى ، حرفى را كه مى خواهى بزنى چنان باشد كه فردا بتوانى آن را بخوانى .))

 

اعتراف!!!

حالم چطور خواهد بود در لحظه خواندن کارهای زشت هر روزه ام

ای خدای من! آیا می توانم بازگو کنم نمازهایی که خوانده ام بدون یاد تو  

و می ترسم از نمازی که یاد غیر تو پر رنگ بود در آن از یاد تو