آموزش نماز به زرتشتی
شهيد محمد نصراللهي در دوران بچگي بسيار بازي گوش بود. خواهرش مي گويد: درِ خانه را زدند، رفتم در را باز کردم ديدم يکي از همسايه ¬ها که زرتشتي بود با ناراحتي پشت در ايستاده و مي¬گويد: برو بگو پدرت بيايد دم در، اين چه وضع بچه تربيت کردن است؟! فهميدم که محمد دسته گل به آب داده است. پدر با عجله آمد دم در، همسايه با اوقات تلخي گفت: آقا يک چيزي به اين بچه¬تان بگویيد، اين¬طور ...
شهيد محمد نصراللهي در دوران بچگي بسيار بازي گوش بود. خواهرش مي گويد: درِ خانه را زدند، رفتم در را باز کردم ديدم يکي از همسايه ¬ها که زرتشتي بود با ناراحتي پشت در ايستاده و مي¬گويد:
برو بگو پدرت بيايد دم در، اين چه وضع بچه تربيت کردن است؟!
فهميدم که محمد دسته گل به آب داده است. پدر با عجله آمد دم در، همسايه با اوقات تلخي گفت:
آقا يک چيزي به اين بچه¬تان بگویيد، اين¬طور که نمي¬شود!
پدر گفت: اين¬ ها که با هم دوست بودند نمي¬دانم چرا دعوا کردند.
همسايه زرتشتي حرف پدر را قطع کرد و گفت: دعوا چيه آقا! اين پسر شما بچه¬ي ما را از راه به در کرده است. صبح بلند شديم ديديم دارد نماز مي¬خواند همه¬اش تقصير اين پسر شماست، نيم وجبي راه رفتنش را بلد نيست آمده به بچه¬ي من نماز ياد داده.
زیر این حرف ها خط بکشید؛ ص ۹۳