ريسمان نماز
افسوس ميخورد كه نابينا است. ـ كاش چشم داشتم. نه براي اينكه زمين و آسمان و گل و سبزه رو ببينم؛ براي اينكه بتوانم هر روز در نماز پيامبر (صلی الله علیه و آله) شركت كنم. كاش حداقل، يكي را داشتم كه دستم را ميگرفت و به مسجد ميبرد. خوش به حال كساني كه چشم دارند و هر وقت دلشان بخواهد، به مسجد ميروند. روزي پيامبر (صلی الله علیه و آله) مرد نابينا را ديد. مرد نابينا از آرزوي خود ...
افسوس ميخورد كه نابينا است.
ـ كاش چشم داشتم. نه براي اينكه زمين و آسمان و گل و سبزه رو ببينم؛ براي اينكه بتوانم هر روز در نماز پيامبر (صلی الله علیه و آله) شركت كنم. كاش حداقل، يكي را داشتم كه دستم را ميگرفت و به مسجد ميبرد. خوش به حال كساني كه چشم دارند و هر وقت دلشان بخواهد، به مسجد ميروند.
روزي پيامبر (صلی الله علیه و آله) مرد نابينا را ديد. مرد نابينا از آرزوي خود گفت و اينكه دوست دارد هر روز در نماز جماعت شركت كند. گفت: هيچ كس را ندارم كه دستم را بگيرد و براي نماز، به مسجد بياورد.
پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: از خانة تو تا مسجد، راه درازي نيست. بگو طنابي از خانهات تا مسجد بكشند. هر وقت خواستي به مسجد بيايي، آن طناب را بگير و بيا.
پس از آن، نمازي نبود كه از آن مرد روشندل فوت شود. (تهذيب الاحكام، ج 2، ص 266)
رضا بابايي ؛ نماز در حكايتها و داستانها ؛ ص 48