جلسه با خدا!

جلسه با خدا!

آتش جنگ بالا گرفته بود و سران کشور های اسلامی همه آمده بودند خدمت امام خمینی (ره). جلسه ای بسیار مهم برای برقراری صلح بین ایران و عراق بود. درست وسط جلسه بود که صدای اذان ظهر بلند شد. امام بلند شدند و گفتند: من می خواهم نماز بخوانم... هیچ کس فکر نمی کرد کاری مهمتر از این جلسه وجود داشته باشد. همه مات و مبهوت مانده بودند. امام عطرشان را زدند و با آرامش خاصی از میان جمع به طرف سجاده نماز رفت ...

آتش جنگ بالا گرفته بود و سران کشور های اسلامی همه آمده بودند خدمت امام خمینی (ره). جلسه ای بسیار مهم برای برقراری صلح بین ایران و عراق بود. درست وسط جلسه بود که صدای اذان ظهر بلند شد. امام بلند شدند و گفتند: من می خواهم نماز بخوانم...

هیچ کس فکر نمی کرد کاری مهمتر از این جلسه وجود داشته باشد. همه مات و مبهوت مانده بودند. امام عطرشان را زدند و با آرامش خاصی از میان جمع به طرف سجاده نماز رفتند. حالتش طوری بود که آدم فکر می‌کرد راستی راستی با خدا جلسه دارد!