ابن سینا و اذان صبح
آیا دانشمندتر از شما به وجود خواهد آمد؟ آیا قرن ها پس از شما کسی پیدا خواهد شد که نیمی از دانش شما را داشته باشد فلسفه طب و ریاضیات و هندسه و موسیقی و نجوم و ... را در حد كمال می دانید. به راستی که اگر ادعای پیامبری کنید من به شما ایمان می آورم شاگرد می گفت و استاد می شنید هر بار که این پیشنهاد را به ابن سینا می کرد؟ ابن سینا به شاگرد می گفت : مگر با علوم بشری، میتوان مردم را به راههای معنوی هد ...
آیا دانشمندتر از شما به وجود خواهد آمد؟ آیا قرن ها پس از شما کسی پیدا خواهد شد که نیمی از دانش شما را داشته باشد فلسفه طب و ریاضیات و هندسه و موسیقی و نجوم و ... را در حد كمال می دانید. به راستی که اگر ادعای پیامبری کنید من به شما ایمان می آورم
شاگرد می گفت و استاد می شنید هر بار که این پیشنهاد را به ابن سینا می کرد؟ ابن سینا به شاگرد می گفت : مگر با علوم بشری، میتوان مردم را به راههای معنوی هدایت کرد پیامبران فرستاده خدا به سوی مردم اند. سرمایه آنان، ارتباط باخداست. از علوم و معارف، دانشمند بیرون می آید نه پیامبر
اما شاگرد، گوشش به این حرفها بدهکارنبود؛ می شنید و باز پیشنهاد خود را تکرار می کرد. ابن سینا، درپی فرصتی بود که شاگرد راز از توهم بیرون بیاورد. در یکی ازشب های سرد ويخبندان همدان، صدای اذان، ابن سينا را از خواب بیدار کرد. ابن سینا، شاگردش راکه دراتاقی دیگر خوابیده بود صدا زد
-برخیز
شاگردازاين پهلوبه آن پهلوشد؛ امابرنخاست.
-برخیز، باید نمازبخوانیم. برخيز و برو برای وضو آب بیاور.
- آب ؟ استاد دراین سرمای بیرحم چگونه آب بیاورم؟ اگرازاین اتاق گرم بیرون بروم، سینه پهلو می کنم "
مؤذن همچنان اذان میگفت. ابن سینا، فرصتی را که می خواست، یافت
- پس چرا این مؤذن، از سینه پهلو نمی ترسد، قرنها پس از رحلت محمد(ص). در این هوای سرد زمستانی، از خواب ناز برخاسته و به مأذنه رفته است و به رسالت او گواهی می دهد. اما من که استاد و پدر معنوی تو هستم نمی توانم تو را مجبور کنم که به حیاط خانه بروی و آب بیاوری ! این اذان ، در این سحرگاه سرد و استخوان سوز برهانی است بر نبوت محمد(ص). وكاهلی تو، برهانی است بر اینکه دانشمندی غیر از پیامبری است. اکنون دانستی که چرا ادعای پیامبری نمیکنم؟
منبع: کتاب نوبت عاشقی رضا بابایی صفحه 76