زمزمه های عابد عاشق
شب باران تندى مى باريد. وقت نماز مغرب و عشا بود. رفتيم داخل چادر براى خواندن نماز. بين دو نماز يكى از بچه ها گفت كه نمازهاى مستحبى و نوافل را در حين راه رفتن هم مى شود خواند، هنگام نگهبانى، وقت رزم شبانه و ... البته بچه هاى جبهه بيشترشان اهل تهجد و نماز شب بودند و اين از چهره شان، از اخلاصشان در كار، از برخورد و رفتارشان هم مشخص بود. دو شب قبل كه نگهبان بودم. يكى از بچه ها را در تاريكى شب دي ...
شب باران تندى مى باريد. وقت نماز مغرب و عشا بود. رفتيم داخل چادر براى خواندن نماز. بين دو نماز يكى از بچه ها گفت كه نمازهاى مستحبى و نوافل را در حين راه رفتن هم مى شود خواند، هنگام نگهبانى، وقت رزم شبانه و ...
البته بچه هاى جبهه بيشترشان اهل تهجد و نماز شب بودند و اين از چهره شان، از اخلاصشان در كار، از برخورد و رفتارشان هم مشخص بود.
دو شب قبل كه نگهبان بودم. يكى از بچه ها را در تاريكى شب ديدم كه نرم نرمك و آهسته از سنگر زد بيرون و وضو گرفت و باز آرام و بى صدا به سنگر برگشت؛ مى دانستم كه براى نماز شب بلند شده است. از بيرون سنگر نجوا و زمزمه عاشقانه اش را مى شنيدم. آرام نشستم كنار سنگر، هم براى نگهبانى، هم به اميد ثواب از زمزمه هاى آن عابد عاشق .
منبع: خبرگزاری حوزه