سوگواری با نماز
دیگر نه صدای چکاچك شمشیرها به گوش میرسید و نه فغان کسی. آتش جنگ فرو نشسته بود. مردان، زخم های خود را مداوا می کردند و زنان برجنازه عزيزانشان می گریستند. در میان گریه ها، صدای زنی برای پیامبرآشنا بودصدای صفيه خواهر حمزه. مشرکان، جنازه حمزه را مثله کرده بودند. از آن لحظه که پیامبر(ص) بدن حمزه را با ان وضع و حال دید، نگران صفيه شد. می دانست که دیدن این صحنه برای صفیه، دردناک است. وقتی صدای صفیه را ...
دیگر نه صدای چکاچك شمشیرها به گوش میرسید و نه فغان کسی. آتش جنگ فرو نشسته بود. مردان، زخم های خود را مداوا می کردند و زنان برجنازه عزيزانشان می گریستند. در میان گریه ها، صدای زنی برای پیامبرآشنا بودصدای صفيه خواهر حمزه.
مشرکان، جنازه حمزه را مثله کرده بودند. از آن لحظه که پیامبر(ص) بدن حمزه را با ان وضع و حال دید، نگران صفيه شد. می دانست که دیدن این صحنه برای صفیه، دردناک است. وقتی صدای صفیه را شنید که از مردم درباره حمزه سؤال می کند، فرمود: نگذارید صفیه، پیکرپاره پارہ برادرش را ببیند. زبیر، شتابان خود را به صفيه رساند و از او خواست که برگردد.
صفیه گفت میدانم که برادرم را مثله کرده اند؛ میدانم که شکمش را دریده اند و جگرش را خورده اند. به خدا سوگند، همه اینها را
میدانم؛ اما در راه خدا، بیش از این را هم تحمل میکنم. بگذارید برادرم را ببینم .
صفیه، نالان و گریان، خود را به جنازه برادر رساند. می گریست و دلیریهای برادر را یاد می کرد و به زبان می آورد؛ می گریست
و ایمان حمزه را می ستود؛ میگریست و درست بر سر و روی برادر می کشید ،
مسلمانان، ایستاده بودند و سوگواری صفیه را می دیدند؛ اما صفیه خاموش شد. دیگرزاری نمیکرد. انصار و مهاجر دیدند که صفيه برخاست و روی به کعبه ایستاد. همچنان که اشک از چشم میبارید، دستهای خود را به نشانه تكبير بالا برد . هیچکس گمان نمیکرد که صفیه، در چنین حال و حالتی، به نماز بایستد؛ اما او به نماز پناه برد و با نماز آرام گرفت.
سلام های نماز را که داد، به سوی آسمان نگریست و گفت: خدایا برادرم، حمزه را در بهشت غفران، جای ده.
منبع: نوبت عاشقی ص 12 رضا بابایی