شعر؛ نمازِ نشسته
پریدهام به هوایت پریدنی که مپرس رسیدهام سر خاکت، رسیدنی که مپرس اگرچه خم شدم اما کشید شانه من به دوش بار غمت را کشیدنی که مپرس نفس بریده بریدم امان دشمن را به ذوالفقار حجابم، بریدنی که مپرس به طعم کعب نی و سنگ و تازیانه شان چشیدهام غم غربت چشیدنی که مپرس غروب بود و رمیدند بچه آهوها ز چنگ گله گرگان، رمیدنی که مپرس مپرس از چه نماز نشسته میخوانم شکسته خسته ...
پریدهام به هوایت پریدنی که مپرس
رسیدهام سر خاکت، رسیدنی که مپرس
اگرچه خم شدم اما کشید شانه من
به دوش بار غمت را کشیدنی که مپرس
نفس بریده بریدم امان دشمن را
به ذوالفقار حجابم، بریدنی که مپرس
به طعم کعب نی و سنگ و تازیانه شان
چشیدهام غم غربت چشیدنی که مپرس
غروب بود و رمیدند بچه آهوها
ز چنگ گله گرگان، رمیدنی که مپرس
مپرس از چه نماز نشسته میخوانم
شکسته خسته دویدم دویدنی که مپرس
نه اینکه دیده فقط دید، آنچه کس نشنید
شنیدم آنچه نباید، شنیدنی که مپرس
شاعر؛ محسن عرب خالقی