اذان در اسارت
در زندان بغداد يكى از بچه هاى جانباز كه وضع جسمى نامناسبى داشت براى نماز صبح نداى اذان سر داد اما هنوز به اشهد ان لا اله الا الله نرسيده بود كه نگهبان زندان سر رسيد و جوياى مؤ ذن شد. برادر جانباز فورا خود را معرفى كرد و نگهبان بى توجه به وضع جسمانى وى ، او را زير ضربات كابل گرفت تا اين كه بچه ها جلو رفتند و جسم مجروح و نيمه جانش را به داخل آسايشگاه آوردند. مؤ ذن دوم يكى از برادران بسيجى به نام على ...
در زندان بغداد يكى از بچه هاى جانباز كه وضع جسمى نامناسبى داشت براى نماز صبح نداى اذان سر داد اما هنوز به اشهد ان لا اله الا الله نرسيده بود كه نگهبان زندان سر رسيد و جوياى مؤ ذن شد. برادر جانباز فورا خود را معرفى كرد و نگهبان بى توجه به وضع جسمانى وى ، او را زير ضربات كابل گرفت تا اين كه بچه ها جلو رفتند و جسم مجروح و نيمه جانش را به داخل آسايشگاه آوردند. مؤ ذن دوم يكى از برادران بسيجى به نام على بود كه صداى خوش و دلنشينى داشت ، روزى از روزهاى عيد سال 68 بود كه بچه ها از او خواستند اذان مغرب را بگويد. وقتى هنگام اذان شد، صوت دلربا و دلنشين اذانش در فضاى اردوگاه پيچيد. چيزى نگذشت كه افسر عراقى و تعدادى نگهبان به داخل آسايشگاه ريختند. بچه هاى آسايشگاه به جرم خواندن نماز جماعت به چهار روز حبس محكوم شدند و مؤ ذن نيز به يك ماه زندان همراه با شكنجه محكوم گرديد.