باز جریمه شدم

باز جریمه شدم

گفتم:« اي بابا! باز هم روزه‌اي؟ مگه تو چقدر روزه‌ي قضا داري؟». گفت:« اين روزه‌ها جريمه است نه بدهي. ». گفتم:« داداش جان! يك جوري حرف بزن كه ما هم بفهميم. ». گفت:« يك خرده فكر كني مي‌فهمي آدم كي جريمه مي‌شه. ». گفتم:« وقتي كار خطايي انجام بده. ». گفت:« آفرين! همينه. ». گفتم:« ما كه نفهميديم، ...

گفتم:« اي بابا! باز هم روزه‌اي؟ مگه تو چقدر روزه‌ي قضا داري؟».
گفت:« اين روزه‌ها جريمه است نه بدهي. ».
گفتم:« داداش جان! يك جوري حرف بزن كه ما هم بفهميم. ».
گفت:« يك خرده فكر كني مي‌فهمي آدم كي جريمه مي‌شه. ».
گفتم:« وقتي كار خطايي انجام بده. ».
گفت:« آفرين! همينه. ».
گفتم:« ما كه نفهميديم، مگه تو چكار كردي؟».
گفت:« اون رو ديگه خودم بهتر مي‌دونم. ».
خيلي كنجكاو شده بودم. با اصرار گفتم:« بگو، بگو! ياالله بگو!».
خنديد و گفت:« باشه مي‌گم، ولي قول بده كه فقط من بدونم و تو. ».
گفتم:« قول! ».
گفت:« وقتي كه نتونم واسه نماز جماعت مسجد برم، فرداش جريمه مي‌شم و بايد روزه بگيرم. ».
با تعجب گفتم:« واي چقدر سخت! حالا كي جريمه‌ات مي‌كنه؟».
گفت:« وجدان، آبجي خانم! وجدان. ».
شهید محمّدحسین اشرف

 فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص460