شهادت در نماز صبح

شهادت در نماز صبح

داشتيم آماده مي‌شديم براي عمليات بيت المقدس (4) كه قرار بود در شاخ شميران انجام بشود. قرار بود برويم شناسايي. اذان صبح كه گفت شد، سريع آمديم توي چادر، تا نماز بخوانيم و حركت كنيم. هفت، هشت نفري توي چادر بودند. بعضي مشغول نماز بودند، بعضي هم تازه مي‌خواستند نمازشان را شروع كنند كه صداي غرش هواپيما پيچيد توي گوشم. فهميدم منطقه ما شناسايي شده. بمباران شروع شد. راكت‌ها و بمب‌هاي ...

داشتيم آماده مي‌شديم براي عمليات بيت المقدس (4) كه قرار بود در شاخ شميران انجام بشود. قرار بود برويم شناسايي. اذان صبح كه گفت شد، سريع آمديم توي چادر، تا نماز بخوانيم و حركت كنيم.

هفت، هشت نفري توي چادر بودند. بعضي مشغول نماز بودند، بعضي هم تازه مي‌خواستند نمازشان را شروع كنند كه صداي غرش هواپيما پيچيد توي گوشم. فهميدم منطقه ما شناسايي شده. بمباران شروع شد. راكت‌ها و بمب‌هاي خوشه‌اي انگار زمين را شخم مي‌زد. دو سه تا راكت افتاد كنار چادر ما كه چادر ستاد لشگر محسوب مي‌شد.

من تازه قامت بسته بودم كه مجروح شدم. برادري كه در حال تشهد بود، يكهو به سجده رفت و همان طور ماند. خوب دقت كردم، ديدم از كنار پيشاني‌اش رگه خوني بيرون زد. ناخودآگاه ياد ضربت خوردن حضرت علي (ع) در محرا ب مسجد كوفه افتادم. اين بچه‌ها به آقاي خودشان اقتدا كرده بودند. حتي شهادتشان هم علي گونه بود.