سجاده ای به وسعت دشت
من مسلمانم. قبله ام یک گل سرخ. جانمازم چشمه،مهرم نور. دشت سجاده من. من وضو با تپش پنجرها می گیرم. در نمازم جریان دارد ماه،جریان داردطیف سنگ از پشت نمازم پیداست: همه ذرات نمازم متبلورشده است. من نمازم را وقتی می خوانم که اذانش را باد،گفته باشد سر گلدسته سرو. من نمازم را پی «تکبیره الاحرام» علف می خوانم، پی «قدقامت» موج. ...
من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه،مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجرها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه،جریان داردطیف
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلورشده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد،گفته باشد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پی «تکبیره الاحرام» علف می خوانم،
پی «قدقامت» موج.
............
کعبه ام بر لب آب،
کعبه ام زیر اقاقی هاست.
کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ،می رود شهر به شهر
«حجرالا سود» من روشنی باغچه است.