قبله که ماند جای دیگر!

قبله که ماند جای دیگر!

مسابقه‌ی استانی در حال برگزاری بود و من هم خیلی منتظر ماندم تا نوبتم شود یکدفعه صدای اذان ظهر را شنیدم سالن خیلی شلوغ بود و بچّه‌ها در اطراف سالن در حال تمرین بودند. گشتم و گشتم تا یک جای کنج و خلوت بین دو تا کمد پیدا کردم. خلاصه آنجا نمازم را خواندم و از خدا خواستم که به من کمک کند که در مسابقه موفّق بشوم. بعد از ظهر، نوبت من رسید، رفتم و مسابقه دادم و الحمد الله برنده شدم. بعد از مسابق ...

مسابقه‌ی استانی در حال برگزاری بود و من هم خیلی منتظر ماندم تا نوبتم شود یکدفعه صدای اذان ظهر را شنیدم سالن خیلی شلوغ بود و بچّه‌ها در اطراف سالن در حال تمرین بودند. گشتم و گشتم تا یک جای کنج و خلوت بین دو تا کمد پیدا کردم. خلاصه آنجا نمازم را خواندم و از خدا خواستم که به من کمک کند که در مسابقه موفّق بشوم. بعد از ظهر، نوبت من رسید، رفتم و مسابقه دادم و الحمد الله برنده شدم. بعد از مسابقه، دیدم که بچّه ها روی تشک نماز می‌خوانند. اما تازه فهمیدم موقع نماز من،  قبله مانده بود جای دیگر و من به یک طرف دیگری نماز خوانده بودم ‌...  از کاری که کرده بودم، خنده‌ام گرفت و دوباره در جهت درست قبله نمازم را خواندم.