وحشت از نماز جماعت
مدتی بود که ما را در تنگنا قرار داده بودند و در هر بیست و چهار ساعت یک لیوان آب آشامیدنی به ما می دادند. بچه ها با وجود تشنگی زیاد، کمی از آب را می خوردند و بقیه ی آب ها را جمع می کردند و در موقع مناسب با آن وضو می ساختند. وقتی که در صفوف به هم پیوسته به نماز می ایستادیم، برایمان بسیار لذت بخش بود و عراقی ها وحشت می کردند؛ نمازی در دل دشمن با وضویی که به دشواری انجام شده بود. ما با آن همه ...
مدتی بود که ما را در تنگنا قرار داده بودند و در هر بیست و چهار ساعت یک لیوان آب آشامیدنی به ما می دادند. بچه ها با وجود تشنگی زیاد، کمی از آب را می خوردند و بقیه ی آب ها را جمع می کردند و در موقع مناسب با آن وضو می ساختند.
وقتی که در صفوف به هم پیوسته به نماز می ایستادیم، برایمان بسیار لذت بخش بود و عراقی ها وحشت می کردند؛ نمازی در دل دشمن با وضویی که به دشواری انجام شده بود. ما با آن همه محدودیت، نمازمان را با عظمت اقامه می کردیم.
قصه ی نماز آزادگان، ص 231 ، خاطره ی جمال علوی.