نوجوانی به نام محمد خانی
يكى از برادران رزمنده اى كه در بين ما بود، نوجوانى بود به نام محمد خانى . قبل از عمليات رمضان در منطقه آلفا آلفا در پنج كيلو مترى جاده اهواز - خرمشهر بوديم . اين شهيد با وجود كم سن و سال بودنش بسيار مقيد به اقامه نماز شب بود. او حتى يك چفيه بر روى خودش مى انداخت تا شناخته نشود. يكى از دوستان نقل مى كرد، من يك شب در نماز شب او شنيدم در سجده مى گفت خدايا وقتى من كوچك بودم مورچه هاى زيادى را لگدمال ...
يكى از برادران رزمنده اى كه در بين ما بود، نوجوانى بود به نام محمد خانى .
قبل از عمليات رمضان در منطقه آلفا آلفا در پنج كيلو مترى جاده اهواز - خرمشهر بوديم . اين شهيد با وجود كم سن و سال بودنش بسيار مقيد به اقامه نماز شب بود. او حتى يك چفيه بر روى خودش مى انداخت تا شناخته نشود.
يكى از دوستان نقل مى كرد، من يك شب در نماز شب او شنيدم در سجده مى گفت خدايا وقتى من كوچك بودم مورچه هاى زيادى را لگدمال كرده ام و در حال بازى كردن در كوچه ها مورچه هاى زيادى را كشته ام .نكند كه مرا در آتش عذابت بسوزانى .
من وقتى شنيدم اين نوجوان به خاطر اين گناه آن قدر گريه مى كند و نماز خواند به خودم مى انديشيدم كه من چه قدر غافلم و از ياد آخرت دور مانده ام .