ساحل دوست

ساحل دوست

  کسي، سايه اي شايد نه! هواي نفسم مرا دنبال مي کند و هراسي تلخ تمام دلم را مي لرزاند. مي گريزم، مي گريزم از اين شوم وحشتناک و مي برم پناه به پناهگاهي بزرگ. مي آويزم چنگ در چنگ به دامنش که تلخي هولناکي است در دل من و زخمي است بدخيم و مرگ آور! اي خدا، اي بنده پرور! اي نامت مرا آرامش جان و روان، و اي مرهم سبز زخم هاي کهنه تازه سر وا کرده ام. تو را مي جويم از ترنم هاي خيس باران و در پ ...

 

کسي، سايه اي شايد نه! هواي نفسم مرا دنبال مي کند و هراسي تلخ تمام دلم را مي لرزاند. مي گريزم، مي گريزم از اين شوم وحشتناک و مي برم پناه به پناهگاهي بزرگ. مي آويزم چنگ در چنگ به دامنش که تلخي هولناکي است در دل من و زخمي است بدخيم و مرگ آور!

اي خدا، اي بنده پرور!

اي نامت مرا آرامش جان و روان، و اي مرهم سبز زخم هاي کهنه تازه سر وا کرده ام.

تو را مي جويم از ترنم هاي خيس باران و در پي تو برهنه مي گردم بيابان هاي دور و دراز گذشته ها را. مگر تو و رحمت تو دريابدم که در توفاني هولناک پي ساحل ياد توام و زورقي را مي مانم سرگشته امواج کف آلوده سياه. اگر دستان پر مهرت به ياري ام نشتابد، زيانکاري ام بر افلاکيان و خاکيان عيان مي شود و آبرويم را طغيان و عصيانم به باد خواهد داد. اي عزيز مهربان! چگونه به عفو و گذشت تو اميدوار نباشم که فرشتگان افلاکيان بارگاهت، تو را بدين نام مي خوانند. پس به عظمت تمام اسماء مقدست مرا درياب و مخواه که در غرقاب خيالات باطل خويش غوطه ور باشم. فردا که پرده از اعمال خلايق مي افکني، نمازم را سرمايه ام و مايه شفاعتم گردان که جز نماز راهي و پناهي ندارم که بگريزم.