اي خورشيد
مي شنوم؛ با گوش دل مي شنوم؛ صداي ناله بانوي دو عالم را بر سر گل هاي پرپر شده اش مي شنوم؛ صداي هياهوي جنگ را که پر از سياهي و شقاوت است، مي شنوم؛ صداي ناله هاي غزالان حرم را و صداي العطش کودکان را مي شنوم. چه بگويم از حسين... بايد هر دم با حسين بود و با ياد او زندگي کرد. مولاي خوبم! دل من مشتاق توست و ديدگانم به راه معرفت کريمانه توست. ايستادن تو در باران تير، نماز و کرنش تو در برابر عظمت و جلال خ ...
مي شنوم؛ با گوش دل مي شنوم؛ صداي ناله بانوي دو عالم را بر سر گل هاي پرپر شده اش مي شنوم؛ صداي هياهوي جنگ را که پر از سياهي و شقاوت است، مي شنوم؛ صداي ناله هاي غزالان حرم را و صداي العطش کودکان را مي شنوم. چه بگويم از حسين... بايد هر دم با حسين بود و با ياد او زندگي کرد.
مولاي خوبم! دل من مشتاق توست و ديدگانم به راه معرفت کريمانه توست. ايستادن تو در باران تير، نماز و کرنش تو در برابر عظمت و جلال خدا، نسيم حيات بخشي را در من زنده مي کند که حس کردنش به کالبد بي جانم، جان مي بخشد.
حسينم! اي کاش من هم بودم و هزاران بار مقابل ديدگان زيبايت که پر از غم و درد بود، جان مي دادم
با نام پر غرورت قلبم به تپش مي افتد و اشک از چشمانم سرازير مي شود.
يا حسين! خورشيد، در پيشگاه نورانيت تو، روي تابيدن ندارد و ماه، آهي بزرگ است در دل شب هاي بي تو بودن.
آري! کربلايت خورشيدي است که چشمان حقايق را گشود.