به شیرینی نماز

به شیرینی نماز

هر که نگاهش می‌کرد، حیران می‌شد از این‌همه شباهت. پسر بزرگ علی، شبیه‌ترین مردم بود به پیامبر. کوچک بود. عادت کرده بود وقت نماز با پدربزرگش بازی کند. شگفتی مردمِ حیران از آن‌همه شباهت، بیشتر می‌شد وقتی برخورد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم را با او می‌دیدند. همیشه همان‌طور بود. مهربان و صبور. هر وقت رسول خدا به سجده می‌رفت، حسن بر کمر مبارکش ...


هر که نگاهش می‌کرد، حیران می‌شد از این‌همه شباهت. پسر بزرگ علی، شبیه‌ترین مردم بود به پیامبر.

کوچک بود. عادت کرده بود وقت نماز با پدربزرگش بازی کند. شگفتی مردمِ حیران از آن‌همه شباهت، بیشتر می‌شد وقتی برخورد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم را با او می‌دیدند. همیشه همان‌طور بود. مهربان و صبور. هر وقت رسول خدا به سجده می‌رفت، حسن بر کمر مبارکش سوار می‌شد و پیامبر آن‌قدر حوصله می‌کرد تا حسن، خود پایین بیاید. نمازگزاران متعجب نگاه می‌کردند. نه خشمی، نه عصبانیتی، نه اخمی حتی؟ پیامبر خدا نماز بخواند و کودکی این‌چنین بر پشت او سوار شود؟ پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم ، خم به ابرو نیاورد که هیچ، تبسم هم بکند و بوسه‌بارانش کند؟ خیلی‌هایشان به کوچک‌ترین اشاره‌ای در نماز اشتباه می‌کردند. رکعت‌ها گم می‌شد. سجده‌ها از دست می‌رفت. پس چه بود این حکایت؟ دست‌آخر دل به دریا زدند. گفتند: «يا رسول‌الله! شما طوری با این کودک مهربانى مى‌كنيد كه با احدى چنین نمى‌كنيد!» پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم گفت: «اين كودك، ريحانۀ من است. این پسر من، سيد و بزرگوار است و اميد مى‌رود كه خدا به بركت او، رابطۀ بين دو گروه از مسلمانان را اصلاح كند.»

 

منبع: مناقب، ابن شهر آشوب، ۳/۴۳۵.

حلية الاولياء، ۲/۳۵.