نماز شب برايش واجب بود.
طلبه شهيدي که ساده زيستي مرامش بود مادر بزرگوار شهيد مي گويد: "ساده زيستي مرام پسرم بود. کفش نو نمي پوشيد و از کفش کهنه برادرش استفاده مي کرد. سعي مي کرد نمازش را در مسجد و با جماعت بخواند. به نماز شب اهميت به سزايي مي داد مثل اينکه نماز شب برايش واجب بود." در مناجات نامه اش نوشت: "بار خدايا! از خون ما دريايي تشکيل ده تا تمام دشمنان اسلام و بشريت را در کام خود فروببر ...
طلبه شهيدي که ساده زيستي مرامش بود
مادر بزرگوار شهيد مي گويد: "ساده زيستي مرام پسرم بود. کفش نو نمي پوشيد و از کفش کهنه برادرش استفاده مي کرد. سعي مي کرد نمازش را در مسجد و با جماعت بخواند. به نماز شب اهميت به سزايي مي داد مثل اينکه نماز شب برايش واجب بود."
در مناجات نامه اش نوشت: "بار خدايا! از خون ما دريايي تشکيل ده تا تمام دشمنان اسلام و بشريت را در کام خود فروببرد."
تولد طلبه شهيد عباس محمدقلي زاده در سال 1350 شمسي در روستايي از توابع بابل مازندران اتفاق افتاد. مادرش مي گويد: "در همان طفوليت و موقعي که در گهواره بود، اطرافيان مي گفتند: اين پسر به جايي مي رسد."
مسير تحصيلي اش را پس از دوره راهنمايي به سمت فراگيري علوم ديني تغيير داد و به مدرسه جعفريه آيت الله ايازي در رستمکلاي مازندران رفت و با ذهن سرشار خود مشغول کسب دانش شد.
خصوصيات روحي
مادر بزرگوار شهيد مي گويد: "ساده زيستي مرام پسرم بود. کفش نو نمي پوشيد و از کفش کهنه برادرش استفاده مي کرد. سعي مي کرد نمازش را در مسجد و با جماعت بخواند. به نماز شب اهميت به سزايي مي داد مثل اينکه نماز شب برايش واجب بود."
پدرش مي گويد: "شهيد عزيز ما از کلاس پنجم ابتدايي نماز شب مي خواند. نيمه هاي شب او را در حال خواندن نماز و گريه کردن مي ديدم. او به امام خميني (ره) علاقه وافري داشت."
فتح الباب حضور
در حوزه طلبه اي خوش فکر و درس خوان بود ولي فضاي معنوي خانواده و نيز حوزه علميه سبب شد تا او هم مثل ديگر برادرانش به جبهه برود. سن اندک و جسم کوچک اگر چه مدتي مانع رفتنش مي شد ولي او بالاخره رفت. مادرش مي گويد: " اگر به من اجازه رفتن ندهي، فرداي قيامت نزد حضرت زهرا (سلام الله عليها) از شما شکايت مي کنم! از اين حرفش تنم لرزيد و گريه ام گرفت. گفتم: برو، تورا به امام حسين (عليه السلام) مي سپارم."
با اجازه والدين دوبار در جمع رزمندگان اسلام حاضر شد و عاقبت نيز در اسفند سال 64 در عمليات والفجر 8 که به فتح شهر فاو انجاميد، به شهادت رسيد.
پدرش مي گويد: "آخرين بار که ميخواست برود، به او گفتم: پيش ما باش مي خواهيم براي تحويل سال نو به مشهد برويم. گفت: من الآن مي روم و قول مي دهم که عيد برگردم. ايشان رفت و موقع عيد خبر شهادتش را آوردند."
از نوشته هاي شهيد
بارالها! به حق حبيبت اول پاکم کن و بعد خاکم کن.
ولاتحسبن الذين الذين قتلوا في سبيل الله امواتا...
منبع: حوزه