زبان تعليم دين زبان حكمت و تحليل است نه تحكّم و تحميل
يكي از آسيبهاي موجود در تعليم دين در بخشهايي از كشوراين است كه به جاي زبان تحليل، تفهيم و بيان حكمت احكام، با زبان تحكم و تحميل, دين را عرضه ميكنند. در جامعه ما، آموزههاي ديني اغلب به صورت مطالب كليشهاي و تكراري مطرح ميشود بدون آنكه به دقت تحليل و به مخاطب تفهيم شود. با فقدان اين دو عنصر، مخاطب احساس ميكند كه بايد چشمبسته قوانين و تعاليمي را بپذيرد و در حافظه جاي دهد. مخاطبان هر قدر بيشتر اهل انديشهورزي باشند، به شيوه تحليلي علاقة فزونتري دارند. ضرروت اين امر به ويژه در فضاي خردگرايي جاري جامعه و جوانان، كه تا حدي در فرهنگ راسيوناليسم غرب ريشه دارد، به خوبي محسوس است. اگر مخاطب، متناسب سن خود، تحليلي از موضوع ديني دريافت كند تأثير فزونتري از آن ميپذيرد. آموزگاران و خطيباني كه از چنين تواني برخوردارند، بيشتر مورد توجه و استقبال شنوندگان هستند. اگر به تناسب، از تعظيم و تجليل بكاهيم و بر تنظيم و تحليل بيفزاييم، با ترغيب فزونتر مخاطبان كنوني مواجه خواهيم شد. تفهيم آموزههاي نظري و عملي با متقاعد ساختن مخاطبان و ملموسكردن اطلاعات ميسر ميشود. مخاطب بايد احساس كند كه در پرتو اين آموزه به بازبيني مجددي در زندگي خود نياز دارد.
قرآن كتابي بصيرتبخش است كه پيروان خود را به بينش كامل فرا ميخواند. بصيرتبخشي نه با تحميل كه با تحليل و هدايت شنونده به روشني و آگاهي سازگار است.
هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًي وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يوقِنُونَ (الجاثية:20).
اين قرآن بصيرتهايي است براي مردم و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه يقين آورند.
قُلْ هَذِهِ سبِيلي أَدْعُوا إِلي اللَّهِ عَلي بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سبْحَنَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِكِينَ (يوسف:108).
بگو راه من اين است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همه مردم را بسوي خدا ميخوانيم، خداي يكتا منزّه است، و من از مشركان نيستم.
توجه به رشد عقلي كودك و جوان و ميل به استدلال، ضرورت بيان تحليلي در عرصة تعليم و تربيت ديني را روشنتر ميسازد. آموزشي كه انديشه جوان را بارور نسازد، بلكه او را به ركود كشاند، نه شايستة نام ديني و نه روشي كامياب در تبيين آموزههاي آسماني است.
يكي از آسيبهاي موجود در تعليم دين در بخشهايي از كشوراين است كه به جاي زبان تحليل، تفهيم و بيان حكمت احكام، با زبان تحكم و تحميل, دين را عرضه ميكنند. در جامعه ما، آموزههاي ديني اغلب به صورت مطالب كليشهاي و تكراري مطرح ميشود بدون آنكه به دقت تحليل و به مخاطب تفهيم شود. با فقدان اين دو عنصر، مخاطب احساس ميكند كه بايد چشمبسته قوانين و تعاليمي را بپذيرد و در حافظه جاي دهد. مخاطبان هر قدر بيشتر اهل انديشهورزي باشند، به شيوه تحليلي علاقة فزونتري دارند. ضرروت اين امر به ويژه در فضاي خردگرايي جاري جامعه و جوانان، كه تا حدي در فرهنگ راسيوناليسم غرب ريشه دارد، به خوبي محسوس است. اگر مخاطب، متناسب سن خود، تحليلي از موضوع ديني دريافت كند تأثير فزونتري از آن ميپذيرد. آموزگاران و خطيباني كه از چنين تواني برخوردارند، بيشتر مورد توجه و استقبال شنوندگان هستند. اگر به تناسب، از تعظيم و تجليل بكاهيم و بر تنظيم و تحليل بيفزاييم، با ترغيب فزونتر مخاطبان كنوني مواجه خواهيم شد. تفهيم آموزههاي نظري و عملي با متقاعد ساختن مخاطبان و ملموسكردن اطلاعات ميسر ميشود. مخاطب بايد احساس كند كه در پرتو اين آموزه به بازبيني مجددي در زندگي خود نياز دارد.
قرآن كتابي بصيرتبخش است كه پيروان خود را به بينش كامل فرا ميخواند. بصيرتبخشي نه با تحميل كه با تحليل و هدايت شنونده به روشني و آگاهي سازگار است.
هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًي وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يوقِنُونَ (الجاثية:20).
اين قرآن بصيرتهايي است براي مردم و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه يقين آورند.
قُلْ هَذِهِ سبِيلي أَدْعُوا إِلي اللَّهِ عَلي بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سبْحَنَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِكِينَ (يوسف:108).
بگو راه من اين است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همه مردم را بسوي خدا ميخوانيم، خداي يكتا منزّه است، و من از مشركان نيستم.
توجه به رشد عقلي كودك و جوان و ميل به استدلال، ضرورت بيان تحليلي در عرصة تعليم و تربيت ديني را روشنتر ميسازد. آموزشي كه انديشه جوان را بارور نسازد، بلكه او را به ركود كشاند، نه شايستة نام ديني و نه روشي كامياب در تبيين آموزههاي آسماني است.