شميم نيايش
عمريست نامت را در دفتر زندگاني ام نوشته ام و لحظه هايم را با تو مي گذرانم. ديري است که سطر به سطر تو را مي نويسم و کلمه به کلمه از تو مي نگارم. هميشه به ياد تو هستم، با خاطره تو زندگي مي کنم و عشق را همچون سايه، تا آخر زندگي با خود مي برم. روحم را ارزاني ياد تو مي کنم و سرنوشتم را هميشه در گرو دستان مهربان تو مي بينم. در هر تلاوت تو، دوباره متولد مي شوم و در هر اشارت تو، جان مي سپارم. ...
عمريست نامت را در دفتر زندگاني ام نوشته ام و لحظه هايم را با تو مي گذرانم. ديري است که سطر به سطر تو را مي نويسم و کلمه به کلمه از تو مي نگارم.
هميشه به ياد تو هستم، با خاطره تو زندگي مي کنم و عشق را همچون سايه، تا آخر زندگي با خود مي برم.
روحم را ارزاني ياد تو مي کنم و سرنوشتم را هميشه در گرو دستان مهربان تو مي بينم.
در هر تلاوت تو، دوباره متولد مي شوم و در هر اشارت تو، جان مي سپارم.
زير اشک هاي شيشه اي آسمان متبلور مي شوم. همراه با مهتاب مي تابم و در تفريق قلب ها و نامهرباني ها مي خندم.
چند وقتي است که عطر با تو بودن مرا در خود آب مي کند و هاله اي، با شميم نيايش، بهشت را در من به پرواز درمي آورد.
چونان ققنوسي در شعله هاي نياز، خاکستر مي شوم و در نگين اجابت تو جاني تازه مي گيرم.
در بستر دوّار زمين به دنبال اقليم پاک تسلا مي گردم، به دنبال سراي اخترهاي به غم نيالوده و صنوبرهاي با خورشيد آميخته...
در تمامي يلداهاي ساکت، همه فاخته ها را به تو هديه مي دهم و در تاريکي شبديز تنهايي با تو سخن مي گويم.
مدت هاي مديدي است که دلم براي آغوش لطيف نيايش بي تاب است و روح خفته ام براي وصال شميمش، لحظه شماري مي کند.
دلتنگ آفتاب (مجموعه قطعات ادبی)