نماز در معرض امتحان
به او گفتم: حالا خسته ای. این همه راه را پیاده آمده ای. بنشین شامت را بخور. نفسی که تازه کردی، بلند می شویم با هم نماز را می خوانیم. یک شب که هزار شب نمی شود. نماز اول وقت هم که واجب نیست. خدا خودش می داند تو چقدر خسته ای؛ چقدر راه آمدی؛ الان تشنه و گرسنه هستی. سخت نگیر برادر، هستیم دور هم ... ایستاد گوشه پیادهرو، نمازش را خواند؛ بیآنکه نگاه کنجکاو دیگران برایش اهمیتی ...
به او گفتم: حالا خسته ای. این همه راه را پیاده آمده ای. بنشین شامت را بخور. نفسی که تازه کردی، بلند می شویم با هم نماز را می خوانیم. یک شب که هزار شب نمی شود. نماز اول وقت هم که واجب نیست. خدا خودش می داند تو چقدر خسته ای؛ چقدر راه آمدی؛ الان تشنه و گرسنه هستی. سخت نگیر برادر، هستیم دور هم ... ایستاد گوشه پیادهرو، نمازش را خواند؛ بیآنکه نگاه کنجکاو دیگران برایش اهمیتی داشته باشد.
از اینکه به حرف های من اعتنا نکرد، ناراحت نشدم که هیچ، خوشحال شدم از اینکه به من ثابت شد سفارشهای مکرر شیخ برای نماز اول وقت، مخصوص پامنبری هایش نیست! و خودش بیشتر از دیگران به آنچه می گوید عمل می کند.
من می خواستم امتحانش کنم. شهید محمد زمان ولیپور مثل همیشه سربلند ماند. دلدادگی او توجه مرا به نماز بیشتر کرد.
قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص 53