مانند مار گزیده!!!
ابو در داء روایت کرده که شبی امیر المؤمنین علی (علیه السلام) را دیدم که از مردم کناره گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار است در حالی که او در محراب عبادت ایستاده بود اشکهایش بر روی صورتش می غلطید مانند مار گزیده به خود می پیچید و مانند مصیبت دیده ها گریه می کرد و می گفت: آه! آه! از توشه اندک و سفر طولانی وانیس و همنشین کم! آه از آتشی که جگرها را بریان کند و پوست بدن را برکند آه از آتشی ...
ابو در داء روایت کرده که شبی امیر المؤمنین علی (علیه السلام) را دیدم که از مردم کناره گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار است در حالی که او در محراب عبادت ایستاده بود اشکهایش بر روی صورتش می غلطید مانند مار گزیده به خود می پیچید و مانند مصیبت دیده ها گریه می کرد و می گفت: آه! آه! از توشه اندک و سفر طولانی وانیس و همنشین کم! آه از آتشی که جگرها را بریان کند و پوست بدن را برکند آه از آتشی که خرمن گستراند، ناگاه دیدم صدا خاموش شد گفتم حتماً حضرت را خواب برده برده است رفتم تا آن حضرت را بیدار کنم چون ایشان را حرکت دادم دیدم همچون چوب خشک شده است، گفتم بلکه امام از دینا رفته است و بخانه آن حضرت رفتم و فاطمه (علیه السلام) از این امر آگاه ساختم فرمود این حالتی است که از ترس خدا هر شب بر او عارض می شود.
(اسرار الصلوة صفحه 214 و 215.)