3کیلومتر تا مسجد برای پدر و مادر
سه کیلومتر راه یعنی سه هزار متر یا شش هزار قدم نیم متری، شیرعلی هر روز این مسافت را از خانه تا مسجد میرفت تا نمازش را با جماعت بخواند. پدر و مادرش که از این همه پیاده روی شیرعلی خبر داشتند به او گفتند: علی جان! چرا این همه راه را پیاده میروی؟ شیرعلی با لبخند به صورت پدر و مادرش نگاهی انداخت و آرام گفت: «این پیاده راه رفتن من به نفع شما هم هست.» پدر و مادر شیرعلی نگ ...
سه کیلومتر راه یعنی سه هزار متر یا شش هزار قدم نیم متری، شیرعلی هر روز این مسافت را از خانه تا مسجد میرفت تا نمازش را با جماعت بخواند.
پدر و مادرش که از این همه پیاده روی شیرعلی خبر داشتند به او گفتند: علی جان! چرا این همه راه را پیاده میروی؟
شیرعلی با لبخند به صورت پدر و مادرش نگاهی انداخت و آرام گفت: «این پیاده راه رفتن من به نفع شما هم هست.»
پدر و مادر شیرعلی نگاهي به هم کردند و گفتند: چه نفعی پسرجان؟!
شیرعلی با همان چهره شادابش گفت:
«وقتی من پیاده به مسجد میروم در راه، هزار صلوات میفرستم و ثوابش را به پدرم میدهم و در راه برگشت هم هزار صلوات دیگر میفرستم و ثواب آنرا به مادرم هدیه میکنم.
پدر و مادر شیرعلی لبخندی از روی رضایت زدند.
خاطرات شهید شیرعلی راشکی
منبع: کتاب پر پرواز ؛ ص 85