سجده بر آب
در عملیات كربلا سه، وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم، نگران و متحیر، ستون در حال حركت در آب را كنترل میكردم. وقتی دیدم كه یكی از بچهها سرش را بدون حركت در آب قرار داده است، بیشتر نگران شدم. شانه ایشان را گرفتم و تكان دادم، سرش را بلند كرد و با نگرانی و تعجب پرسیدم: چی شده؟ چرا تكان نمیخوری؟ خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت: مشغول نماز شب بودم و ضمناً با ...
در عملیات كربلا سه، وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم، نگران و متحیر، ستون در حال حركت در آب را كنترل میكردم. وقتی دیدم كه یكی از بچهها سرش را بدون حركت در آب قرار داده است، بیشتر نگران شدم. شانه ایشان را گرفتم و تكان دادم، سرش را بلند كرد و با نگرانی و تعجب پرسیدم: چی شده؟ چرا تكان نمیخوری؟
خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت: مشغول نماز شب بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون، بقیه را همراهی میكردم. اطمینان و آرامش خاطر بسیجی «شهید غلامرضاتنها» زبانم را بند آورده بود گفتم: «اشكالی نداره، ادامه بده! التماس دعا» صبح روز بعد، روی سكوی الامیه اولین شهیدی بود كه به دیدار معشوق نایل آمد.