برکت نماز ما در اسارت

برکت نماز ما در اسارت

در اردوگاه موصل که بودیم شرایطی پیش آمده بود که وضعیت روحی هر کس روز به روز بهتر میشد. برخی از افراد هم بودند که قبل از انقلاب اهل نماز نبودند و در محیطی رشد کرده بودند که نماز معنایی نداشت. حالا آنها با آن روحیه اسیر شده بودند. یک روز من دیدم یکی از نگهبان های عراقی خیلی عصبانی و ناراحت است. گفتم: ((آقا چیزی شده که ناراحتی))؟ گفت: ((می خواستی چه بشود. این یارو تا دیروز نماز نمی خواند, از ...

در اردوگاه موصل که بودیم شرایطی پیش آمده بود که وضعیت روحی هر کس روز به روز بهتر میشد. برخی از افراد هم بودند که قبل از انقلاب اهل نماز نبودند و در محیطی رشد کرده بودند که نماز معنایی نداشت.

حالا آنها با آن روحیه اسیر شده بودند.

یک روز من دیدم یکی از نگهبان های عراقی خیلی عصبانی و ناراحت است. گفتم: ((آقا چیزی شده که ناراحتی))؟

گفت: ((می خواستی چه بشود. این یارو تا دیروز نماز نمی خواند, از امروز نماز خوان شده))

یک فردی که اهل نماز نبود و در طول عمرش که حدود سی و پنج سال داشت, نماز نخوانده بود, در این محیط نماز خوان شده بود.من فکر میکنم هیچ کسی به او نگفته بود که تو از امروز بیا نماز بخوان.

حالا نگهبان عراقی خودش را می­خورد.چهره اش برافروخته شده بود و دو سه تا سیلی به صورت او زد.او که گناهی مرتکب نشده بود. من آرام به نگهبان گفتم: ((آخر,این چه کار کرده؟ اگر گناهی کرده تا ما به او بگوییم که دیگر انجام ندهد)). نگهبان عراقی نمی­خواست چیزی بگوید. اما بالاخره به حرف آمد و گفت: ((مگر نمی­بینید؟ این تا دیروز نماز نمی­خواند و حالا نماز خوان شده)).

متحول شدن آن آقا سرباز عراقی را عصبانی کرده بود.

منبع:قصه ی نماز آزادگان