نماز ظالمانه نخوان

نماز ظالمانه نخوان

نماز ظالمانه نخوان يكی از ارادتمندان شیخ رجبعلی خیاط نقل كرده است: مدتی مشغول رياضت بودم و با كناره گيری از همسر علويه‌ام، در اتاقی جداگانه مشغول ذكر و [نماز ] می‌شدم و همان جا می‌خوابيدم، پس از چهار پنج ماه، يكی از دوستان مشترك، مرا به ديدن جناب شيخ برد، پس از دقّ الباب، به محض اين كه شيخ مرا مشاهده كرد، بدون مقدمه گفت: « می‌خواهی بگويم؟! » من سرم را پايين انداخ ...

نماز ظالمانه نخوان
يكی از ارادتمندان شیخ رجبعلی خیاط نقل كرده است: مدتی مشغول رياضت بودم و با كناره گيری از همسر علويه‌ام، در اتاقی جداگانه مشغول ذكر و [نماز ] می‌شدم و همان جا می‌خوابيدم، پس از چهار پنج ماه، يكی از دوستان مشترك، مرا به ديدن جناب شيخ برد، پس از دقّ الباب، به محض اين كه شيخ مرا مشاهده كرد، بدون مقدمه گفت:

« می‌خواهی بگويم؟! »
من سرم را پايين انداختم، بعد شيخ متذكر شد كه:
« اين چه رفتاری است با همسرت كرده و او را ترك كرده‌ای؟ ... اين رياضت‌ها و اذكار را بزن گاراژ! [از این کار دست بردار] يك جعبه شيرينی بگير و برو پيش عيالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقيبات معموله. »

(صفحه ۴۸)