شهادت در نماز شب

شهادت در نماز شب

ساعت 11 شب بود. همه در سنگر بوديم. مجتبي جهت اداي نماز شب به قصد وضو از سنگر خارج شد. دشمن همه جا را به دشت زر آتش گرفته بود. صداي انفجار پياپي خمپاره‌ها سكوت شب را در هم شكست. مجتبي هنوز برنگشته بود يكي از بچه‌ها براي آوردن آب بيرون رفت. در همان لحظه، خمپاره‌اي در نزديك ما با صداي مهيبي منفجر شد. رزمنده‌اي كه براي آوردن آب رفته بود، هيجان زده و با رنگ و روي پريده به داخل سنگر ...

ساعت 11 شب بود. همه در سنگر بوديم. مجتبي جهت اداي نماز شب به قصد وضو از سنگر خارج شد. دشمن همه جا را به دشت زر آتش گرفته بود. صداي انفجار پياپي خمپاره‌ها سكوت شب را در هم شكست. مجتبي هنوز برنگشته بود يكي از بچه‌ها براي آوردن آب بيرون رفت. در همان لحظه، خمپاره‌اي در نزديك ما با صداي مهيبي منفجر شد. رزمنده‌اي كه براي آوردن آب رفته بود، هيجان زده و با رنگ و روي پريده به داخل سنگر بازگشت و گفت: عجله كنيد، بياييدگوني‌ها... گوني‌هاي شن در كنار تانكر آب ريخته‌اند و مجتبي!..
همين كه اسم مجتبي را شنيدم همه مان سراسيمه بيرون آمده و به سكوي تانكر آب دويديم. تانكر سوراخ شده بود و گوني‌هاي شن ريخته بود. پيكر پاك مجتبي عزيزي در زير گوني‌ها افتاده بود. گوني‌[ا را به كنار زديم. ديگر دير شده بود و در محراب عبادت خود به شهادت رسيده بود. ريزش آب تانكر همچنان ادامه داشت و ...