نمازی مۆثر است که با حضور قلب باشد!

نمازی مۆثر است که با حضور قلب باشد!

آن نمازی روی قلب انسان مۆثّر است که با حضور قلب باشد، نه هر نمازی. حضور قلب هم، ابتدا متوقف بر دو چیز است: یک؛ فراغت وقت و دو؛ فراغت قلب. در بین عبادات، یک عبادت است که مخلوق با خالقش و عبد با ربّش در آن، بدون واسطه و رویاروی او سخن می‌گوید و آن نماز است. در نماز، عبد با ربّش سخن می‌گوید و با او مواجهه دارد. کدام نماز است که چهره به چهره می‌شود و عبد، ربّش را می‌بیند؟ کدام نماز ...

آن نمازی روی قلب انسان مۆثّر است که با حضور قلب باشد، نه هر نمازی. حضور قلب هم، ابتدا متوقف بر دو چیز است: یک؛ فراغت وقت و دو؛ فراغت قلب. در بین عبادات، یک عبادت است که مخلوق با خالقش و عبد با ربّش در آن، بدون واسطه و رویاروی او سخن می‌گوید و آن نماز است. در نماز، عبد با ربّش سخن می‌گوید و با او مواجهه دارد. کدام نماز است که چهره به چهره می‌شود و عبد، ربّش را می‌بیند؟ کدام نماز است که موجب می‌شود، انسان دل از ما سوی الله ببُرد و تمام سراسر دلش را، حبّ به معبودش، فرا بگیرد؟ آن نماز است که، یک؛ فراقت وقت را رعایت کرده باشد و دو؛ فراغت قلب را. تازه این دو مقدّمه هستند.

 

فراغت قلب، یعنی در این وقت که می‌خواهم نماز بخوانم، دلم را از تمام تعلّقاتی که دارد و افکاری که در آن است، فارغ کنم. در نماز به فکر مال، جاه، اولاد و مسائل غیر خدا نباشم. در این وقت که می‌خواهم نماز بخوانم، روی دلم به سوی خدا باشدتعریف فراغت وقت:

معنای فراغت وقت، رعایت اوقات موظّفه برای نماز است. یعنی انسان در شبانه روز، یک وقتی را برای نماز خالی کند. وقتی را خالی کند، که می‌داند در این وقت، هیچ کاری نباید بکند، این نماز مۆثّر است. مثلاً ظهر که شد، کارهایش تمام شود. آن وقت وقتی است که باید همه کارها را کنار بگذارد و برود سراغ نماز. یک وقتی را برای نماز، خالی کند.

تعریف فراغت قلب:

فراغت قلب، یعنی در این وقت که می‌خواهم نماز بخوانم، دلم را از تمام تعلّقاتی که دارد و افکاری که در آن است، فارغ کنم. در نماز به فکر مال، جاه، اولاد و مسائل غیر خدا نباشم. در این وقت که می‌خواهم نماز بخوانم، روی دلم به سوی خدا باشد.

 

مثالی برای فراغت قلب:

مثلاً می‌خواهم با شخصیّت بزرگی صحبت کنم و در بین صحبت، رویم را طرف دیگر ‌کنم، با یک کس دیگری مشغول شدم. این کار معنا ندارد. فراغت قلب یعنی، دل در موقع عبادت به چیزی مشغول نباشد. می‌گویند: فراغت قلب فشار دارد و برای انسان مشکل است. ولی انسان باید این را بداند، که اگر این حاصل نشود هیچ چیزی دستگیر او نمی‌شود. تازه این دو، مقدّمه هستند برای اینکه انسان در وادی‌ای برود که آن وادی، روح و حقیقت عبادت است. روح و حقیقت عبادت، عبارت است از حضور قلب. حضور قلب است که به نماز ارزش می‌دهد چه نماز واجب و چه مستحب.  

 

اقسام حضور قلب:

1- درک اجمالی:

حضور قلب که عبارت از ثنای خدا است، به دو نحو است؛ یکی به نحو اجمالی است و دیگری به نحو تفصیلی. اجمالی یعنی این مثالی که استاد من(رضوان‌الله‌تعالی) می‌زد. لا اقل در نمازت این حالت را داشته باش، که در مقابل و حضور چه کسی هستی؟ چه کسی را توصیف می‌کنی؟ گرچه وصف‌هایش را ادراک نمی‌کنی و به کنه آن نمی‌رسی، ولی اجمالاْ این را بفهم. به این می‌گویند: درک اجمالی.

 

2- درک تفصیلی:

درک تفصیلی مربوط به من و شما نیست. مربوط به اولیای خاص خدا است، که وقتی نماز می‌خواند و می‌گوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» آن چیزی که او می‌گوید و اینکه من می‌گویم، از زمین تا آسمان فرق دارد. هر دو یک جمله می‌گوییم و یک وصف می‌کنیم، امّا من فقط می‌دانم که این وصف از اوصاف خدا است. امّا به کنه این وصف نرسیدم. البته چون اولیای خدا مراتب دارند در اینجا هم مراتب وجود دارد.

 

بفهمیم در مقابل چه کسی هستیم

آن چیزی که ما در باب تطهیر قلب می‌گوییم مۆثّر است، این است که در روایت بود که؛ آن موقع که دلت زنده است ادبش کن به تطوّع. یعنی قلبت را به آن نمازی که در آن حضور قلب داری، ادب کن. حضور قلب در حد خودت. لا اقل، بفهمی این چیزهایی که از دهانت در می‌آید چیست؟ گرچه به ژرفای او نمی‌رسی، امّا بفهمی در مقابل چه کسی هستی.

معنای فراغت وقت، رعایت اوقات موظّفه برای نماز است. یعنی انسان در شبانه روز، یک وقتی را برای نماز خالی کند. وقتی را خالی کند، که می‌داند در این وقت، هیچ کاری نباید بکند، این نماز مۆثّر است. مثلاً ظهر که شد، کارهایش تمام شود. آن وقت وقتی است که باید همه کارها را کنار بگذارد و برود سراغ نماز. یک وقتی را برای نماز، خالی کند

 

نافله‌ای با حضور قلب

 آن نافله‌ای که با حضور قلب باشد، انسان را سِیر می‌‌دهد و حبّ ما سوی الله را از دل او خارج می‌کند. آنجا است که این دل، منوّر به نور الهی می‌شود، تمام ظلمت‌های ما سوی اللّهی از دل خارج می‌شود و تلۆلۆ پیدا می‌کند.

 

پی نوشت ها :

[1]. تحف‏العقول، ص 500   

[2]. بحارالأنوار، ج28، ص37