نماز ته کلاس

نماز ته کلاس

شغلش را خیلی دوست داشت؛ نه به خاطر این‌که از آن راه امرار معاش می‌کرد، نه! بلکه عاشقانه کار می‌کرد. می‌گفت: «معلمی شغل نیست؛ معلمی عشق است. اگر برای شغل انتخابش کرده‌ای، رهایش کن و اگر عشقِ توست، مبارکت باد!» در حالی که در کار تدریس بسیار دقیق و سخت‌کوش بود، ولی لحظه‌ای خواندن نمازِ اول وقت را از دست نمی‌داد. کلاس درس شروع شده بود. درس حساب بو ...

شغلش را خیلی دوست داشت؛ نه به خاطر این‌که از آن راه امرار معاش می‌کرد، نه! بلکه عاشقانه کار می‌کرد. می‌گفت: «معلمی شغل نیست؛ معلمی عشق است. اگر برای شغل انتخابش کرده‌ای، رهایش کن و اگر عشقِ توست، مبارکت باد!» در حالی که در کار تدریس بسیار دقیق و سخت‌کوش بود، ولی لحظه‌ای خواندن نمازِ اول وقت را از دست نمی‌داد.

کلاس درس شروع شده بود. درس حساب بود و بحث به طول انجامید، تا این‌که وقت اذان رسید. شهید رجایی صدای اذان را که شنید، دانش‌آموزان را به یکی از تکالیفِ حساب مشغول کرد و زمانی که بچه‌ها مشغول نوشتن بودند، به انتهای کلاس رفت؛ روزنامه‌ای را در انتهای کلاس و بین دو ردیفِ صندلی‌ها پهن کرد و همان‌جا مشغول به اقامۀ نماز ظهر و عصر شد.