یک دهه هفتادی، شهری را بهم ریخت!
"حسین ولایتی فر" دومین شهید دهه هفتادی شهر ما بود که در رژه خونین اهواز سینه اش که مملو از عشق شهید کربلا بود برای اینکه جانباز دفاع مقدس را از تیررس وحشی های روزگار نجات دهد هدف تیرهای دشمنان انقلاب قرار گرفت! شهدای ایران: گفت: پیام انقلاب و شهدا و جنگ به جوانان دهه هفتادی و هشتادی نرسیده،انگار این نسل با نسل جنگ دیده و انقلابی هیچ نسبتی ندارد، اصلا نمی دونند که انقلاب چی بوده؛ اینقد ...
"حسین ولایتی فر" دومین شهید دهه هفتادی شهر ما بود که در رژه خونین اهواز سینه اش که مملو از عشق شهید کربلا بود برای اینکه جانباز دفاع مقدس را از تیررس وحشی های روزگار نجات دهد هدف تیرهای دشمنان انقلاب قرار گرفت!
شهدای ایران: گفت: پیام انقلاب و شهدا و جنگ به جوانان دهه هفتادی و هشتادی نرسیده،انگار این نسل با نسل جنگ دیده و انقلابی هیچ نسبتی ندارد، اصلا نمی دونند که انقلاب چی بوده؛ اینقدر غرق اینترنت و شبکه های اجتماعی شدند که انقلاب براشون معنا نداره که بخواهند از آن دفاع کنند!
شور دهه شصت و آن تشییع شهدا دیگر تکرار نمی شه!/یک دهه هفتادی شهری را بهم ریخت!
گفت: فاصله این نسل با نسلی که انقلاب را به پیروزی رساند و جنگ را اداره کرد خیلی فرق دارند، دیگه آن رشادتها تمام شد!
شور دهه شصت و آن تشییع شهدا دیگر تکرار نمی شه!/یک دهه هفتادی شهری را بهم ریخت!
گفتم: فقط نیمه خالی لیوان را نبین! یک روی سکه را گرفتی و حرف خودت را می زنی!
گفتم: دهه هفتادی ها و هشتادی را که نباید فقط در اینستا و تلگرام جستجو کنید! این نسل در تیررس آتش شدیدفرهنگی دشمن هستند! غالب این جوانان جانپناه ندارند! قرارگاه فرهنگی خودی درست عمل نکردند و در جنگ فرهنگی خیلی ها از جوانان این دهه هدف تیرهای فرهنگی دشمنان قرار گرفتند و دشمن توانسته از جوانان ما تلفات بگیرد؛ اما خیلی از آنها افسران شجاعی شدند که آتش به اختیار در مقابل طوفان فرهنگی غرب ایستادند خود هدایتگر جوانان دیگر شدند!
شور دهه شصت و آن تشییع شهدا دیگر تکرار نمی شه!/یک دهه هفتادی شهری را بهم ریخت!
گفتم: "حسین" به روایت شناسنامه اش متولد تیرماه 1375 بود! یک جوان دهه هفتادی که در انقلابی بودن و انقلابی عملی کردن از جوانان دهه های قبل از خودش چیزی کم نداشت و جالب اینکه امروز خیلی از دهه چهلی و پنجاه و دهه شصتی ها حسرت جایگاه این جوان دهه هفتادی را می خورند!
گفت: جوانان امروز افسرده اند و امیدی به آینده و اهل کار و تلاش نیستند و فقط سرشون توی گوشی هایشان است!
شور دهه شصت و آن تشییع شهدا دیگر تکرار نمی شه!/یک دهه هفتادی شهری را بهم ریخت!
گفتم: برعکس این جوان دهه هفتادی مرکز امید و عاطفه و شوخ طبعی بود. هم بچه هیئتی و هم مسجدی و هم بسیجی بود و هم اهل طنز و تئاتر؛ هم بمب روحیه و شادی و انرژی برای بقیه بچه ها!
شور دهه شصت و آن تشییع شهدا دیگر تکرار نمی شه!/یک دهه هفتادی شهری را بهم ریخت!
هم درس می خواند؛ هم فکری اقتصادی داشت؛ از 18 سالگی یک بنگاه اقتصادی را انداخت! مرغ محلی پرورش می داد و بعد آن را گسترش داد و رفت توی کار پرورش دام. تازه کشاورزی هم می کرد. خودش شده بود یک منبع مالی برای کارهای فرهنگی در شهر که معمولا حامی هم ندارند!
قصد کرده بود تا بچه های جلسه کودکان حسینیه را به اردوی مشهد ببرد اما مشکلات مالی حسینیه این اجازه را نمی داد اما او مایوس نشد و وام گرفت و بچه ها را به پابوس امام هشتم برد! قسطش را هنوز از حقوقش می داد!
شور دهه شصت و آن تشییع شهدا دیگر تکرار نمی شه!/یک دهه هفتادی شهری را بهم ریخت!
این دهه هفتادی دلش برای هم سن و سالهای خودش که مسجد را ترک می کردند و می سوزد و به رفقاش می گفت:«وقتی یکی از بچه ها مسجد و هیئت نمی آید جگرم آتش می گیرد!»
گفتم: ما در زندگی شهدا خوانده ایم و دیده ایم که از خودشان مایه می گذاشتند تا جوانان را به مساجد جذب کنند و آن را زکات علم و ثروت و مدیونی نسبت به انقلاب می دانستند، شهدای دوران دفاع مقدس دهه چهلی بودند اما حسین دهه هفتادی هم همین نگاه را داشت! او می گفت: باید زکات حضور در مسجد و هیئت را با تلاش و کار پرداخت کرد! معروف شده بود که "آچارفرانسه" مسجد و حسینیه است!
گفت:این نسل همه اش دنبال پول و خوشی و بازیگوشی هستند!
گفتم: درآمدش خوب بود نیاز به پاسدار شدن نداشت، اما عاشق جهاد و شهادت بود و همین عاملی شد که در 20سالگی وارد سپاه شود! لباس پاسداری پوشید اما مسجد و حسینیه را ترک نکرد!
محل کارش اهواز بود اما آخر هفته بدون استثناء خودش را یک راست به حسینیه می رساند! حسینیه حبیب بن مظاهر خانه دومش شده بود و هر کاری زمین مانده بود انجام می داد!
گفتم: مگر شهدا در دعاهایشان آرزوی شهادت نمی کردند؟! دهه هفتادی ما برات شهادتش را از امام رضا و شهدای گمنام گرفته بود! به هر صاحب دلی می رسید از او طلب دعای شهادت می کرد! به هر دری زد تا به سوریه برود اما تقدیر چیزی دیگری برایش رقم زده بود!
گفتم: ذکر لبش یاحسین بود و یا زینب! محب ابوالفضل بود و این عشق او را خادم هیئت محبان ابوالفضل العباس کرد! توی هیئت یکبار شال مشکی را به سرش می بست میاندار سینه زنان می شد و یکبار چای ریز و یکبار آشپز و یکبار کفشها را جفت می کرد! نوع کار برایش مهم نبود؛ بلکه برای او خدمت اولویت داشت.
گفت: شور دهه شصت و آن تشییع شهدا دیگر تکرار نمی شه!
گفتم: بایستی می دیدی زمانی که به شهر آوردنش، غوغایی در شهر ایجاد کرد! اگر صفای وجودی حسین نبود، اگر دانش آموخته مکتب عاشورا نبود، اگر درس گرفته از مکتب شهدای دفاع مقدس نبود، اگر انقلابی نبود، اینهمه جمعیت را چه کسی برای یک جوان دهه هفتادی به خیابانها آورد؟!
"حسین ولایتی فر" دومین شهید دهه هفتادی شهر ما بود که در رژه خونین اهواز سینه اش که مملو از عشق شهید کربلا بود برای اینکه جانباز دفاع مقدس را از تیررس وحشی های روزگار نجات دهد هدف تیرهای دشمنان انقلاب قرار گرفت!
اولین شهید دهه هفتادی شهرمان "عارف کایدخورده" بود که او نیز عاشقانه در سوریه حضور پیدا کرد و با افتخار در دفاع از حرم آل الله آسمانی شد!
گفتم: دهه هفتادی های انقلابی زیادند که نامشان در لیست پرافتخار شهدای مدافع حرم به کثرت دیده می شود! درست است که خیلی ها در داخل و خارج در پی خاموشی چراغ انقلاب و مکتب شهادت هستند اما همه این را می دانند که:" چراغی را که ایزد برفروزد / هر آنکس پف کند ریشش و یا ریشه اش بسوزد!
منبع: پایگاه خبری تحلیلی شهدای ایران