بیشترشب ها نماز شب می خواند.
شهیده ایران قربانی در روستای هندلان از توابع شهرستان میانه به دنیا آمد. او قلم بسیار زیبایی داشت. زیبا می نوشت و زیباتر قرائتشان می کرد. چون اهل کتاب و تفکربود ، شعرهایش به جان بچه ها می نشست. رابطه خوب و نزدیکی با معلمان و دوستانش داشت . همه، ایران را دوست داشتند. ایران در همه فعالیت های پرورشی دبیرستان زینبیه “اولین” بود و چون ستاره نازنینی درمدرسه وجمع دوستان م ...
شهیده ایران قربانی در روستای هندلان از توابع شهرستان میانه به دنیا آمد. او قلم بسیار زیبایی داشت. زیبا می نوشت و زیباتر قرائتشان می کرد.
چون اهل کتاب و تفکربود ، شعرهایش به جان بچه ها می نشست. رابطه خوب و نزدیکی با معلمان و دوستانش داشت . همه، ایران را دوست داشتند.
ایران در همه فعالیت های پرورشی دبیرستان زینبیه “اولین” بود و چون ستاره نازنینی درمدرسه وجمع دوستان می درخشید .
حال توبگو ! مگر می شود دختری مثل ایران نسبت به آنچه بر سر میهنش می آید بی تفاوت باشد ؟ او هم مثل بسیاری از نوجوانان هم سن و سالش در تب و تاب جنگ بود . به حال رزمندگان و شهدا غبطه می خورد . برایشان مطلب می نوشت، شعر می سرود و از هر راه، افکار و رفتارش را به رزمندگان نزدیک می کرد.
بارها گفته بود ما هم در مدرسه در حال جنگ با دشمن هستیم.
,
اغلب به جای روسری چفیه می بست و کفش کتانی می پوشید . یک بار آلبومش را باز کرده و پرسیده بود کدام یک از عکس هایم برای مزارم خوب است ؟ دوستش خندیده و گفته بود : اولا عکس شهدا را برسرمزارشان می گذارند ، مگر تو شهیدی ؟ دوما تو دختری، دختر را چه به شهید شدن؟ ایران اخم کرده بود که نمی خواهم در بستر بمیرم… و دوستش عکسی را که ایران با چفیه و به قول خودشان با روسری فلسطینی انداخته بود انتخاب کرد…
همیشه باور محکم ایران راه را برایش باز می کرد . او در روزهایی به شهادت فکر می کرد که شهر کوچک میانه حتی یکبار هم بمباران نشده بود اما دل دریایی ایران ، بهترین ها را می خواست…
نه فقط درفکر ، بلکه در عمل هم درکارهای خیر پیشتاز بود و در تمام تشییع جنازه های شهدای شهرش حضور داشت.
شیفته امام بود و چه شعرها که برایش می سرود . از امام که صحبت می کرد به وجد می آمد و حتی اشکش سرازیر می شد . صدای اذان که در مدرسه می پیچید یکی از اولین کسانی که برای نماز می رفت ، ایران بود. اهل نماز اول وقت بود و با آن سن و سال، بیشترشب ها نماز شب می خواند.
اهل این دنیا نبود. گرچه به همه موجودات این دنیا احترام می گذاشت و دوستشان داشت . همانقدر حیوانات را دوست داشت که گل های باغچه را .
چه قدر نیایش این دختر نوجوان میانه ای با خدای بی همتا شنیدنی است .
” آه ای خدای مهربانم ! شاهد باش که تمام وجودم لبریز از تو شده ، خدایا شاهد باش که چگونه این قلب پژمرده، امشب و روز و غروب و سپیده دم در همه حال به یاد توست و…
خدایا از تو تمنا دارم که در همه حال با من باشی که من در همه حال به یاد تو خواهم بود . مددم رسان که کار و درس خواندنم ، زندگی کردنم ، هدفم و مردنم همه به خاطر تو و برای تو باشد .
همیشه دلم می خواست کوهی باشم و در مقابل ظلم کاخ نشین ها قد علم کنم .
همیشه دلم می خواست آزاد باشم و سینه خصم را بشکا فم.
خدایا …“
,
مادرش می گوید : مدتی بود هنگامی که آب به صورتش می زد چشمش اذیت می شد . برای همین مدتی نتوانست وضو بگیرد . مقداری خاک تیمم به خانه آورد . قسمتی از خاک را الک کرد و داخل کمدش گذاشت. علت را که پرسیدم گفت :”مامان : اگر لیاقت شهادت داشتم توی این خاک برایم سبزه بکار و روی سنگ مزارم بگذار ” ازحرفش جا خوردم … اما طولی نکشید که ایرانِ من در بمباران دبیرستان زینبیه به آرزویش رسید . به وصیتش عمل کردم و در همان خاک سبزه کاشتم و روی قبرش گذاشتم . تا چهل روز آن تکه خاک سبز سبز بود…”
سال ها ازشهادت دختران زینبیه می گذرد
ازشهادت ایران و زرد شدن آن تکه خاک …
اما یاد شهیدان کی خزان می پذیرد
آنجاکه باور داریم شهید شمع تاریخ است و تا همیشه روشنگر راه ، تاگم نشویم.
دانش آموز شهیده ایران قربانی :
تاریخ تولد : بیستم تیر ماه ۱۳۴۵
نام پدر : نجف علی
,شماره شناسنامه :۴۵۸
تاریخ شهادت:دوازدهم بهمن سال ۱۳۶۵
محل شهادت : دبیرستان زینبیه شهرستان میانه
خبرگزاری دانا