شهید رضا عادلی به حجاب و نماز خیلی اهمیت می‌داد

شهید رضا عادلی به حجاب و نماز خیلی اهمیت می‌داد

 شهید رضا عادلی متولد دهم اسفند سال ۱۳۶۸ در اهواز است که در جریان جنگ سوریه برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) داوطلبانه به سوریه رفت و در تاریخ یازدهم بهمن سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید. «حدیث عادلی» خواهر این شهید در سخنانی به حضور برادرش در سوریه اشاره کرد و اظهار داشت: رضا دو بار تا پای اعزام پیش رفت، اما کارش درست نشد، یک روز به مادرم گفت شما از ته دل راضی نیستید برای همین اعزام نمی&z ...

 شهید رضا عادلی متولد دهم اسفند سال ۱۳۶۸ در اهواز است که در جریان جنگ سوریه برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) داوطلبانه به سوریه رفت و در تاریخ یازدهم بهمن سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید.

«حدیث عادلی» خواهر این شهید در سخنانی به حضور برادرش در سوریه اشاره کرد و اظهار داشت: رضا دو بار تا پای اعزام پیش رفت، اما کارش درست نشد، یک روز به مادرم گفت شما از ته دل راضی نیستید برای همین اعزام نمی‌شوم. با اینکه مادر دودل بود، اما از ته دل برای رضا آرزوی عاقبت بخیری کرد، فردای همان روز با رضا تماس گرفتند و گفتند اعزامت درست شده.

وی از ارادت برادر به شهدا صحبت کرد و ادامه داد: دو سال قبل از شهادتش در ایام عید، همه سر سفره هفت سین نشسته بودیم و فقط رضا نبود، تماس گرفتم گفت اردوگاه شهید باکری خرمشهر است، پرسیدم نمی‌آیی؟ گفت خیلی کار دارم، کار شهدا نباید روی زمین بماند، بعد خندید و گفت فکر کنید من شهید شدم، باید به نبودم عادت کنید. همه را به نحوی آماده شهادت کرده بود.

خواهر شهید مدافع حرم افزود: یک شب قبل از آخرین اعزام همراه مادرم نشسته بود و مشغول نوشتن وصیتنامه شد، خیلی ناراحت شدم و گریه کردم، دلداری داد و گفت برای من گریه نکن، ما بچه‌های زینبی هستیم باید برویم. همین جمله کافی بود تا بفهمم رضا از دنیا کنده. صبح قبل از رفتن، مادر او را از زیر قرآن رد کرد. وقتی می‌خواستیم پشت سرش آب بریزیم اجازه نداد. واقعا به قصد شهادت به سوریه رفت و به آرزویش رسید.

وی با بیان چگونگی با خبر از شدن از شهادت برادر بیان کرد: روز شهادت رضا من در اردوی راهیان نور بودم، از آنجایی که رضا خادم شهدا و از فعالین راهیان نور بود حس می‌کنم خودش می‌خواست تا خبر شهادتش در اردو‌های راهیان نور به من برسد. شب در پادگان بودیم که یک لحظه یاد رضا افتادم که در سوریه بود و چند وقتی می‎شد خبری از او نداشتیم، خیلی گریه کردم. مسوول رزمایش خبر داد که سه شهید مدافع حرم را قرار است به شهر بیاورند و ما نمی‌دانیم چطور به خانواده‌هایشان اطلاع دهیم. ناخوداگاه احساس کردم یکی از آن شهدا رضاست. حالم خیلی بد شد. به مادرم زنگ زدم تا حالش را بپرسم با اینکه مادرم از شهادت رضا خبر داشت، ولی چیزی نگفت. خبر آمدن سه شهید را به مادرم دادم و گفتم منتظر باشد تا با هم برای تشییع برویم. در نهایت توسط دوستانم از شهادت رضا با خبر شدم.

خواهر شهید مدافع حرم ادامه داد: رضا برای ما خیلی عزیز بود، شخصیت خوب او باعث شده بود بین همه محبوب باشد. بعد از شهادت جایش در خانه خیلی خالی شد. سال اول شهادت هر روز و هر شب گلزار شهدا بودیم، با این وجود هر زمان دلتنگ او می‎شدیم به خانم زینب (س) متوسل می‌شدیم. الان هم به خانم می‌گویم شما زمان شهادت برادر در کنار ایشان بودید، او را بوسیدید و به بغل گرفتید، اما من برادرم را ندیدم و بالای سرش نبودم، هرچند می‌دانم شما بالای سرش بودید و برادرم غریبانه به شهادت نرسید.

وی با اشاره به حضور همیشگی برادرش حتی بعد از شهادت گفت: همیشه حضورش را در کنار خود حس کردیم و می‌کنیم نه تنها من، بلکه همه آن‌هایی که با رضا انس داشتند. در این مدت گره کار خیلی‌ها را باز کرده. به حجاب و نماز اول وقت تاکید زیادی داشت. یکی از دختران زائر سرزمین‌های نور خواب رضا را دیده که در قبرستان بقیع بود. بعد از این خواب دختر چادری شد و این معجزه کار رضاست. یا مثلا رضا هر سال محرم با هزینه خودش در روستا‌های محروم هزینه می‌کرد و مراسم عزاداری برپا می‌کرد، بعد از شهادت به خواب خواهرم آمد و اشاره کرد که مبادا عزاداری در روستا‌ها لغو شود.

وی بیان کرد: همیشه بعد از نماز تا چند دقیقه پای سجاده می‎نشست و دعا می‌کرد. دغدغه دیگرش حجاب و ولایتمداری ما بود. بسیار به رهبر معظم انقلاب ارادت داشت و سخنرانی‌های ایشان را یادداشت می‎کرد و گاهی به احترام آقا صحبت‌هایش را ایستاده گوش می‌کرد. مبنای تصمیمش به ازدواج نیز صحبت‌های رهبری بود.

قسمتی از وصیتنامه شهید:

«زمانی که این وصیت نامه را نوشتم شاید دیگر در میان شما نباشم زیاد اهل صحبت کردن نیستم، اما بنا به تکلیف چند کلمه‌ای با شما حرف دارم.

اول می‌نویسم برای مادرم. مادر عزیزم ان شاءالله خداوند عمری طولانی به شما عطا کند، زیرا همیشه وجود مایه برکت بوده و هست. پدرم هم همینطور، همیشه برایمان زحمت کشید تا ما در این مسیر قدم برداریم و آبرومند زندگی کنیم.

برای خواهرانم می‌نویسم‌، ای خواهران عزیزم اگر روزی با شما بدرفتاری کردم و با صدای بلند با شما صحبت کردم مرا حلال کنید ان شاءالله که خداوند مرا ببخشد.

همسر عزیزم برای شما آرزوی سربلندی و خوشبختی مجدد می‌کنم، زیرا شما همیشه به بنده لطف و همیشه مهربان و با عطوفت بودید از نماز‌های اول وقت تا حجاب خوبی که دارید ان شاءالله خداوند تو را حفظ کند‌.

ای کسانی که این نامه را می‌خوانید اگر مسائلی که به آن‌ها اشاره می‌کنم و به آن‌ها عمل نکردید برخلاف مکتب امام حسین علیه السلام است. عمل کنید که ان شاءالله با اهل بیت رسول الله (ص) محشور شوید. ما اسلام را اینگونه درک کردیم. اسلام واقعی یعنی قدم گذاشتن در نماز اول وقت و شکر نعمت الهی که بی منت به ما داده می‌شود.

اسلام یعنی با رسول خدا (ص) و اهل بیت ایشان و علی (ع) بیعت کردن و ثابت قدم ماندن. در این زمانه که کفر آشکارا به نبرد با اسلام به میدان آمده ماندن ما شیعیان در خانه و پرداختن به زندگی دنیوی همیشه آزارم می‌داد و سعادت را در این می‌دیدم که به نبرد با کفری بیایم که همان یزیدیانی هستند که امام عاشقان سیدالشهدا (ع) را به شهادت رساندند و کار‌های زشتی انجام دادند که هیچ وقت از یادمان نمی‌رود، چه کردند این یزیدیان با اهل بیت (س) بعد از کشتن امام حسین علیه السلام. عمه سادات را همراه با بچه‌ها و کودکان زنجیر کردند و به اسیری بردند.

مگر ما شیعیان نباشیم که واقعه عاشورا دوباره رقم زده شود و دوباره عمه‌ سادات را به اسیری ببرند و‌ دوباره کودکی سه ساله در خرابه‌های شام با پا‌های کوچک و دستان کوچک بر روی خار‌ها قدم بزند و سر بریده‌ پدر را در آغوش بگیرد ما می‌رویم تا بر خاک تو بوسه زنیم یا حسین یا زینب یا رقیه والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»