در همه‌ي سطوح هستي هيچ عاملي براي آرامش و اطمينان جز به ياد خدا بودن كه از لوازم ايمان است وجود ندارد الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله الا بذكرالله تطمئن القلوب . خواص به ياد خدا بودن آن قدر فراوان است كه نمي‌توان در اين مباحث محدود از عهده‌ي شمارش و تفسير آنها برآمد. فقط در اين مبحث خاصيتي را كه در آيه‌ي مباركه آمده است، توضيح مي‌دهيم: آرامش و اطمينان خاطر، عظمت اين نعمت را فقط كساني مي‌توانند درك كنند كه با مغزي كنجكاو و ذهني هشيار در پهنه‌ي هستي نگريسته و از موجوديت خود اطلاعي پيدا كرده‌اند. ممكن است گفته شود: اغلب اشخاصي كه در اين دنيا بدون توجه به خدا و بدون اينكه به ياد آن مبدء فياض بوده باشند، با آرامش خاطر زندگي مي‌كنند و زندگي را براي خود شيرين و لذتبخش نموده‌اند، بنابراين، آيه‌ي شريفه چه مقصودي از آرامش خاطر را بيان مي‌نمايد؟ آرامش هاي سطحي مانند رضايت خاطرهاي بي‌اساس كار معمولي بشري است. همه‌ي ما مي‌دانيم كه انسانها در طول تاريخ خود به يك عده اموري رضايت داشته و با دروني آرام و مطمئن به آن امور زندگي كرده‌اند كه حتي اگر در موقعيتي مناسب به همان اشخاص مي‌گفتند كه اصلا شما مي‌دانيد به چه چيزهايي دل خوش داشته‌ايد؟ قطعا نمي‌توانستند رضايت و دلخوشي خود را به آن امور توجيه كنند. ما در اين مورد به اساسي‌ترين علل آرامش ها اشاره مي‌كنيم: 1- محدوديت تفكرات و ناچيزي اطلاعات كه فقط مي‌توانند زندگي محقر شخص را در محدوده‌ي ديدگاهي كوچك كه براي خود ساخته‌اند، اداره كنند. به همين جهت چون و چراهائي كه براي اين اشخاص طرح مي‌شود، بدان جهت كه خيلي سطحي و محدود مي‌باشد، پاسخ‌هائي مناسب آنها نيز قانع و آرامشان مي‌سازد. 2- اشخاصي هستند كه از قدرت تفكر و وفور اطلاعات درباره‌ي اصول و مسائل زندگي و كائنائي كه محيط بر آنان مي‌باشند، برخوردارند ولي به جهت قرار گرفتن در جاذبه‌ي لذت يابي، كه نمي‌گذارد آدمي به عمق اطلاعاتي كه به دست آورده است، نفوذ فكري نمايد و درباره‌ي آنچه كه از طبيعت و غير طبيعت در پيرامونش مي‌گذرد، به طور دقيق بينديشد، لذا از صحنه‌ي زندگي مي‌گذرد بدون اينكه با حقيقت و اصول بنيادين آن سر و كاري داشته باشد. 3- عده‌اي ديگر را مي‌بينيم كه بوسيله‌ي عوامل گوناگون تخدير، از هشياري ها مي‌گريزد و اصلا نمي‌گذارد سئوالي در پيش رويش نمودار گردد، تا مجبور به دادن پاسخ به آن بوده باشد.- متاسفانه اكثريت چشمگيري از انسانها از اين گروهند و آرامش خاطرشان مستند به سستي‌ها و تخديرهاي گوناگون است. جمله عالم زاختيار و هست خود
مي‌گريزد در سر سرمست خود
مي‌گريزند از خودي دربي‌خودي
يا به مستي يا به شغل اي مهتدي
تا دمي از هوشياري وارهند
ننگ خمر و بنگ بر خود مي‌نهند
4- گروهي ديگر از انسانها در برابر عوامل جبرنماي زندگي ضعف اسفناكي از خود نشان مي‌دهند، مانند اسيران دست قدرت پرستان و شهوت رانان و خودكامگان و با اين ناتواني كاذب كه در خود احساس مي‌كنند، در همان اسارت و بردگي احساس آرامش هم مي‌كنند! و در درون خود انگيزه‌اي براي چون و چرا در آن زندگي كه پيش گرفته‌اند نمي‌بينند. اينان هم آرامش خاطر دارند، مانند آرامش خاطر حيواناتي كه در باغ وحش در ميان قفسها دارند. آيا مي‌توان آرامش هاي چهارگانه را كه به طور مختصر متذكر شديم آرامش و اطمينان ناميد؟! به نظر مي‌رسد اين آرامشها معلول بريدن و گسيختن ابعاد بسيار مهمي از انسان در زندگي است، نه آرامش طبيعي و منطقي. شرابخوار پس از آشاميدن شراب، يا هر شخص تخدير شده كه در خود احساس آرامش مي‌نمايد، ناشي از حذف يك بعد يا يك نيروي فوق‌العاده بااهميت (هوشياري و تعقل) در زندگي است، نه آرامش حقيقي. چنانكه در اول مبحث گفتيم: آرامش دل فقط با تكيه به دل‌آفرين حاصل مي‌شود. پس كوشش براي بدست آوردن چنين آرامشي از بزرگترين اطاعتها است و موجب جذب شدن به بارگاه ربوبي است، بدون نياز به وسوسه‌هاي دروني و خودسوزي. انجذاب به بارگاه ربوبي اگر واقعا بوجود بيايد، من انساني محال است كه در لجنزار خودپرستي و طبيعت پست حيواني غوطه‌ور شود تا براي نجات دادنش به كوبيدن آنچه كه در انسان وجود دارد، نيازمند بوده باشد. خلاصه با نظر به منابع اساسي عرفان اسلامي كه قرآن و سنت و عقل سليم و اجتماع است به اين نتيجه مي‌رسيم كه شناخت عظمتها و كمالات اخلاق عالي انساني و توجه به استعداد الهي بودن انسان و گرايش به اين امور فوق خودطبيعي بيش از گلاويز شدن با خودطبيعي براي نجات آن، مورد تاكيد قرار گرفته است.

سیدمحمد عبداللهینوشته . لینک . به قلم سیدمحمد عبداللهی در 27 مهر 1395 ساعت 11:13

x
ورود به سیستم
ورودثبت نام