نهایت عرفان، معرفت و شناخت به خدا، تقرب به او و فنا شدن است، آنچه که از رابطه عرفان و نماز در یک بحث کلی و کوتاه می توان گفت، چنین است:
اگر انسان نسبت به نماز معرفت و شناخت و آگاهي داشته باشد و به عبارت ديگر عرفان در نماز داشته باشد، اگر به اين حد برسد كه نماز را آگاهانه بفهمد، امكان ندارد در نماز حواسش پرت بشود، اين طرف و آن طرف فكر بكند. همة حواسپرتي ما و پراكندگي فكر ما در نماز به خاطر آن است كه نسبت به نماز معرفت كامل و شناخت جامع نداريم.
در تمام حالات نماز يك عرفان عميقي خوابيده. قيام نماز، قعود نماز، ركوع نماز، سجود نماز، قرائت نماز، اذكار نماز. اگر بخواهيد به دقت پي ببريد به آنچه كه عرفان نماز ناميده ميشود بايد به بعضي از آيات و روايات دقت كنيد
به عنوان مثال، اين دو سه حديث را توجه كنيد. اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد منظور از راست نگهداشتن گردن در ركوع (ميدانيد كه مستحب است كه به ركوع رفتيد گردن كشيده باشد، انسان تو هم فرو نرود. گردن كشيده باشد و به مهر نگاه بكند.) آن است كه: خدايا به فرمان توام، گرچه به گردنم را تيغ بزني.
آمَنْتُ بِكَ وَ لَوْ ضُرِبَتْ عُنُقِي (بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج81 ؛ ص254)
اين يك بخشي از عرفان نماز است.