تشکر از نماز

تشکر از نماز

بسيار شب ها و روزها، بسيار لحظه ها، در رکوع و سجود، در قيام و در قعود، در انتظار ماندم. وعده داده بود و دست هاي من شد؛ پاهاي من شد؛ انديشه من شد؛ زبان من شد؛ من شد و من را بالا برد و اکنون خويش را بر ساحت بلند مرتبه او مي نگرم و در بهشت ديدارش قدم مي نهم. پس از انتظار سهمگين، چه ارمغاني قيمتي تر و دلپذيرتر از ديدار محبوب؟ ديداري بي واسطه، بي پرده و روياروي، چه کسي مي تواند اين لحظه وصف ناپذير را ب ...

بسيار شب ها و روزها، بسيار لحظه ها، در رکوع و سجود، در قيام و در قعود، در انتظار ماندم. وعده داده بود و دست هاي من شد؛ پاهاي من شد؛ انديشه من شد؛ زبان من شد؛ من شد و من را بالا برد و اکنون خويش را بر ساحت بلند مرتبه او مي نگرم و در بهشت ديدارش قدم مي نهم. پس از انتظار سهمگين، چه ارمغاني قيمتي تر و دلپذيرتر از ديدار محبوب؟ ديداري بي واسطه، بي پرده و روياروي، چه کسي مي تواند اين لحظه وصف ناپذير را بر زبان جاري سازد؟

در اين منزل، آدمي از صفاتش و تمامي بودنش خارج شده و به ساحت پاک و سبحان او وارد مي شود. کاش همه حرف ها از او باشد؛ از وصال او و تسبيح او باشد. او ما را مي خواهد و آن هنگام که بخواهد، ما را به هر حيله اي اسير مي کند؛ به محبتي، به فتنه اي، به نگاهي، به پيغامي... آن وقت تو عاشق مي شوي. تو عاشقي يا معشوق و او معشوق است يا عاشق. يا هر دو؟

اين جا آداب تشرّف لازم نيست. اين جا عشق افسار دل آدمي را در دست دارد و او را به سوي معرفت بي کران عشق مي کشاند و تا افسار را در دستان معشوق ننهاده، رها نمي کند. پس از آن معشوق در من است؛ بي فاصله. در گوشه اي از وجودم. اما هميشه زنده و هميشه حاضر و چون آتشي مطبوع به دلم گرمي مي بخشد.

اي نماز! در اين جهان فقط آن معشوق بزرگ هستي است که مي ماند و ما براي ماندن بايد خودمان را به او گره بزنيم. بيش از اين نمي توان گفت که از قلمرو عقل خارج است و فکر را رخصت قدم نهادن در اين وادي نيست. و تو اي نماز! تو واسطه اين تصعيدهاي روحاني بودي. آه که اکنون بايد برگردم. نه، نه... راه تا اين جا نيست، راه من تا اين جاست، قدم هايم توان و رمق رفتن فراتر از اين را ندارند.

اي نماز! تو مرا دنبال خويش به فراسوي هستي کشاندي. هر جا که قدم مي نهادم، مشتاق پرواز ديگري مي شدم و قناعت صعود را در اين طريق، محترمانه به خاک مي سپردم. من خواهان اين يار و اين ديار بودم و حال که به آن دست يازيده ام، آرام يافته ام.

اي نماز! سپاسگزارم که مرا به آن چه که بايد بودم، رساندي.

اي نماز! لحظه لحظه جاري اين وصال، بقايش به حضور توست که اگر آني تو نباشي وصال به انقطاع از يار مي انجامد و حضور به غيبت از او. پس از تو ياري مي جويم؛ براي هميشه ياورم باش.