روح تان را بالانس کنید
بی تردید، نمازی که انسان از سر عشق و دلدادگی برای پروردگارش بخواند و خاضعانه و خاشعانه در برابرش بایستد، نمازی کامل و پیش برنده است که باعث ارتقای بیش از پیش انسان خواهد شد و با هر نماز، یک گام به سوی کمال و قرب الی الله برداشته می شود. اما باید توجه داشت که برای خاموش نشدن یا به سردی نگراییدن شور و دلدادگی انسان نسبت به خدا، باید مراقب بود تا از چیزهایی که محبت و شیدایی ما را کمرنگ یا مختل می ...
بی تردید، نمازی که انسان از سر عشق و دلدادگی برای پروردگارش بخواند و خاضعانه و خاشعانه در برابرش بایستد، نمازی کامل و پیش برنده است که باعث ارتقای بیش از پیش انسان خواهد شد و با هر نماز، یک گام به سوی کمال و قرب الی الله برداشته می شود.
اما باید توجه داشت که برای خاموش نشدن یا به سردی نگراییدن شور و دلدادگی انسان نسبت به خدا، باید مراقب بود تا از چیزهایی که محبت و شیدایی ما را کمرنگ یا مختل می سازند، دوری نمود. پرهیز از هر نوع گناه به هر بهانه ای، نخوردن مال حرام، کنترل نگاه، حضور نیافتن در مجالس آلوده، کنترل فکر و خیال های شهوانی، پرهیز از دروغ و غیبت و تهمت و...، پرهیز شدید از تماس بدنی و شوخی با نامحرم، گوش ندادن به موسیقی حرام و لهو و لعب، حضور نیافتن در مکانهایی که احتمال آلوده شدن فکر و روح انسان وجود دارد و... اینها همه چیزهایی است که گامهای اولیه و حداقل هایی است برای کسی که می خواهد در مسیر خدایی شدن قرار بگیرد و عطر الهی از او به مشام برسد. اما گام مهم تر و عمیق تر برای هر نمازگزاری- به ویژه نوجوانان و جوانان- این است که همانطور که می دانیم اصل وجودی انسان و تصمیم گیرنده، فرمانده و راهبر اصلی، روح است که سوار بر مرکب جسم شده او را به سمت خوبیها یا بدیها می کشاند.
روح، به رغم تمام قدرت و قوتی که دارد، بسیار حساس، شکننده و تغییر پذیر است. اصولاً تمام چیزهای ظریف و با ارزش چنین هستند که با کوچکترین تغییر و تبدیلی، از روند طبیعی خود خارج می شوند. همانند ترازوی طلافروشی که حساسیت آن بالاست و ممکن است با گرد و غبار اندکی نامیزان شود، لذا نیازمند مراقبت بیشتری است. روح آدم هم همینطور است. اگر بناست از حساسیت بالای خود تنزّل نکند و قیمت آن نیفتد، باید مدام مراقب بالانس آن باشیم. هر چهقدر روح لطیفتر، مراقبت از آن هم ضروریتر.
فرد نمازگزاری که می خواهد نماز او در روند تکامل معنوی او اثربخشی داشته باشد، باید فضایی فراهم کند تا روح او با آمادگی کامل به سوی معبود برود و با جسم و جانی مملو از گرایش به خوبی ها و فضایل در پیشگاه الهی حاضر شود و از هر چیزی که تعادل روح او را به هم ریزد و باعث بیماری روح می شود، به شدت پرهیز نماید؛ چون آدمی همان طور که در ناحیه تن و جسم خود ممکن است به یک رشته عوارض خوب و بد دچار شود، در ناحیهی روح و روان خود نیز گاهی مبتلا به یک رشته عوارض و حوادث مشابه می گردد و تعادل و توازن و به اصطلاح بالانس معنوی آن به هم می ریزد؛ البته روح و جسم در بسیاری از جهات، با یکدیگر تفاوت و شباهت دارند؛
تفاوتها
الف: مثلاً تن حجم و وزن دارد و روح حجم و وزن ندارد. اگر اندکی غذا وارد بدن بشود بر وزن بدن اضافه میشود و اما اگر یک جهان دانش و معلومات پیدا کند، ذره ای بر وزن و سنگینی او افزوده نمیشود.
ب: ظرفیت تن و جسم محدود است و ظرفیت روح نامحدود. هر یک لقمه ای که آدمی بخورد به همان اندازه معده اش پر میشود تا تدریجاً به کلی سیر می گردد و از فرو بردن یک لقمه دیگر عاجز است و تا وقتی که آن غذا از معده نگذرد، جایی برای غذای جدید نیست. برخلاف معده، ظرفیت غذایی معنوی روح، سیر شدنی و پر شدنی نیست. هر اندازه بیشتر معلومات کسب کند برای کسب معلومات دیگر آماده تر و گرسنه تر می شود و می گوید: خدایا بر علم من بیفزای، چنین نیست که باید معلومات اولی خود را فراموش کند و ظرف روح خود را از آنها خالی کند تا بتواند معلومات جدیدی فرا گیرد. حضرت علی علیه السلام می فرماید: هر ظرفی به واسطه ریختن چیزی در آن از وسعتش کاسته می شود، مگر ظرف علم که هر اندازه بیشتر بریزند وسیع تر و با گنجایش تر می گردد.
ج: تن تدریجاً پیر و فرسوده و ضعیف می گردد، ولی روح هرگز پیر و فرتوت و فرسوده نمیگردد.
د: تن می میرد و متلاشی می گردد و هر ذره اش به جایی می رود، ولی روح مردنی نیست، متلاشی شدنی نیست، باقی ماندنی است، بعد از رها کردن قشر بدن به عالمی دیگر منتقل می شود. همان گونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شما برای جاوید ماندن آفریده شده اید نه برای فانی شدن و از بین رفتن.
شباهتها
در عین اینکه این تفاوت ها بین روح و بدن هست، یک مشابهت هایی هم بین آنها وجود دارد:
الف: بدن برای اینکه شاداب و با نشاط بماند، به یک رشته غذاها و آشامیدنی ها و تنوع ها احتیاج دارد، روح نیز به سهم خود غذا می خواهد، غذای روح علم است و حکمت و ایمان و یقین. همان طوری که بدن در اثر نرسیدن غذای کافی پژمرده و افسرده می گردد، روح نیز پژمردگی و افسردگی دارد.
ب: آنچه سبب پژمردگی و افسردگی روح می گردد، غیر از آن چیزهایی است که بدن را پژمرده و افسرده می سازد. علی علیه السلام می فرماید: روح ها مانند بدنها خستگی و افسردگی پیدا می کنند، در این حال که افسردگی روحی به شما دست می دهد، با سرگرم شدن به حکمت های بدیع و فکرهای نغز و دلپذیر، خود را مشغول بدارید.
ج: همچنین روح مانند بدن بیمار می شود، احتیاج به معالجه و دارو پیدا می کند. علت اینکه بدن بیمار می گردد این است که تعادل مزاج به هم می خورد، یعنی مجموع موادی که به نسبت معین لازم است در بدن باشد کم و زیاد می شود، فرمول لازم که خداوند، طبیعت انسان را روی آن فرمول ساخته به هم می خورد، به قول سعدی:
چهار طبع مخالف سرکش *** چند روزی شوند با هم خوش
گر یکی زین چهار شد غالب *** جان شیرین بر آید از قالب
د: همین طور که وضع روحی و مزاج روحی بشر احتیاج دارد به محبت دیدن و محبت کردن، احتیاج دارد به نظم اخلاقی، به فهم و معرفت و دانش، احتیاج دارد به ایمان و اعتقاد، احتیاج دارد به تکیه گاه محکمی که در کارها به او توکل کند و به او امیدوار باشد که او را در کارها یاری می کند. اینها همه به منزله مواد لازمی است که برای مزاج روح لازم است و اگر تعادل و توازن به هم بخورد، دیگر هیچ چیزی نمی تواند خوشی و آرامش به انسان بدهد.[1]
حال با چه ملاک و معیاری می توان دریافت که تعادل روح انسان به هم خورده و از حالت طبیعی خود خارج شده است؟
پاسخ آن در روایات چنین آمده است: باید به نماز و حالات خود در آن دقت کنید، اگر حال خوشی برای عبادت و نماز ندارید، بدانید که از حالت تعادل خارج شده و تنظیم طبیعی آن مختل شده است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «الصَّلَاةُ مِیزَانٌ مَنْ وَفَى اسْتَوْفَى؛ نماز میزان و الگو است، هر کس شرایط و آداب آن را به طور شایسته رعایت کند، پاداش کامل دریافت می کند».[2]
با توجه به آنچه گفته شد، رمز و راز بی حالی و تنبلی بسیاری از مردم و کاهلی و بی توجهی آنان نسبت به نماز روشن می شود؛ اینکه بعضیها حال نماز و عبادت ندارند، یا سختترین کار برایشان اقامه نماز است، دلیل آن همین است که حساسیت و بالانس روح به خاطر گناه و اشتباه به هم خورده است، لذا گرایش آنان به خوبی و خدای خوبی ها کمرنگ شده و لطافت روحی آنان از بین رفته است. نشانه این گونه افراد هم این است که به سوی گناه و کارهای بی رازش که دعوت می شوند، با تمام قوا و با سرعت تمام آن را اجابت می کنند، ولی همین که نوبت به معنویت و نماز و عبادت میرسد، رخوت و سنگینی نامعلومی بر روح و بدنشان حاکم میشود.
چه باید کرد؟
نسخه عمومی برای درمان این گونه دردها این است که باید با هر چیزی که روح انسان را نامتعادل میسازد، یعنی همان عبور کردن از خطوط قرمز الهی و انجام گناه، مقابله کرد و در نقطه ی مقابل، به اموری که ظرافت و لطافت روح را تقویت می کند مانند دعا و مناجات، ذکر، توجه و مراقبه و... همت ویژه به کار بست. همانطور که نمونههای فراوانی از این قبیل را در زندگی راه یافتگان به کوی محبت الهی می توان مشاهده کرد که برای حفظ تعادل روح و زمخت نشدن آن، نسبت به رعایت اموری به ظاهر ساده که خیلی ها از کنار آن رد شده، به راحتی مرتکب می شوند، چه دقت نظرها و توجه هایی داشتند که یادآوری آن می تواند نقش مهمی در تعادل روح انسان ایفا نماید.