شبی با علی علیه السلام
ابوالدرداء گفت : آگاه باشيد كه خبر بدهم شما را از كسى كه از جهت مال و ثروت دنيا از همه كمتر و از لحاظ تقوى و عمل و مجاهده از همه برتر و بالاتر است . گفتند: او كيست ؟ گفت : على بن ابيطالب است . عروه مى گويد: سوگند به خداوند كه افراد حاضر همه روترش كرده و از سخن ابوالدرداء رو برگردانيدند. سپس مردى از انصار كه اسمش عويمر بود گفت : تو سخنى گفتى كه كسى از حاضرين با تو موافقت ندارد. ابوالدر ...
ابوالدرداء گفت : آگاه باشيد كه خبر بدهم شما را از كسى كه از جهت مال و ثروت دنيا از همه كمتر و از لحاظ تقوى و عمل و مجاهده از همه برتر و بالاتر است .
گفتند: او كيست ؟
گفت : على بن ابيطالب است .
عروه مى گويد: سوگند به خداوند كه افراد حاضر همه روترش كرده و از سخن ابوالدرداء رو برگردانيدند.
سپس مردى از انصار كه اسمش عويمر بود گفت : تو سخنى گفتى كه كسى از حاضرين با تو موافقت ندارد.
ابوالدرداء گفت : من از روى آنچه مشاهده كرده ام حرف ميزنم شماها نيز اگر سخنى داريد كه برهانی است بگوئيد!
سپس گفت : من با چشم خود مشاهده كردم كه على بن ابيطالب عليه السلام در نخلستان بنى نجار تنها و از غلامان و اطرافيان خود كناره گرفت، و در پشت نخلها خود را مخفی مى كرد، و بعد كه او را جستجو كردم از نظر من غايب شده بود.
و من پيش خود فکر كردم كه : آن حضرت از نخلستان خارج شده و به سوى منزل خود رفته است .
در اين هنگام صداى حزين و نغمه اندوه انگيزى را شنيدم كه مى گفت : « الهى كم من موبقه حلمت عن مقابلتها بنقمتك ، و كم من جريره تكرمت عن كشفها بكرمك ، الهى ان طال فى عصيانك عمرى و عظم فى الصحف ذنبى فما انا مومل غير غفر انك و لا انا براج غير رضوانك » پروردگارا چه بسا كه از كارهاى هلاكت آور من بحلم خود در گذشته و عقوبت نكردى ، و چقدر از گناهان مرا كه بكرم و لطف خود پروده روى آنها پوشيده و در ميان مردم كشف نكردى ، پروردگارا اگر عمر من در معصيت و مخالفت تو تلف شده است و اگر خطاها و لغزشهاى بزرگ صحيفه اعمال مرا پر كرده است : پس بجز مغفرت و لطف و خوشنودى تو اميدی ندارم .
اين صدا باندازه اى جالب و مؤ ثر بود كه مرا مشغول كرد، و بى اختيار در خط سير آن حركت كرده و رفته رفته بصاحب صدا نزديكتر مى شدم ، و يكمرتبه متوجه شدم كه : على ابيطالب عليه السلام است .
من خود را در پشت درختها پنهان كردم كه از شنيدن اين جملات دلنشين و راز و نيازهاى دلنواز محروم نمانده ، و ضمنا از دعا و مناجات آن حضرت مانع نشوم .
شب تاريك بود، و سكوت فضاى آن محيط را فرا گرفته بود.
على بن ابيطالب عليه السلام در خلوت آن شب با خداى خود راز و نياز مى كرد، چند ركعت نماز خواند، و باز شروع به دعا و گريه و زارى و مناجات كرد، و از جمله مناجاتهاى او اين بود كه
« الهى انى افكر فى عفوك فتهون على خطيئتى ثم اذكر العظيم من اخذك فتعظم على بليتى»
پروردگارا چون در وسعت عفو و بخشش تو فكر مى كنم خطاهاى من در نظرم كوچك و خوار مى شود، و هرگاه كه شدت اخذ و عقاب تو را بياد مى آورم گرفتارى و بلاء من بزرگ مى شود.
سپس گفت :
« آه ان انا قراءت فى الصحف سيئة انا ناسيها و انت محصيها فتقول خذوه ! فياله من ماءخود لاتنجيه عشيرته و قبيلته آه من نار تنضج الاكباد و الكلى ، آن من نار نزاعة للشوى ، من غمرة من لهباة لظى»
آه و فرياد از آنكه اگر در نامه اعمال خود عمل قبيحى را ببينم كه من آن رافراموش كرده بودم ولى در پيشگاه علم تو محفوط و در نامه من ثبت شده است و در آنروز خطاب عتاب آميز از جناب تو برسد كه او را بگيريد! در آنروز كيست كه بداد و فرياد اين آدم برسد آدم گرفتاريكه خويشاوندان او نتوانند او را نجات بدهند و طايفه و قوم او سودى باو نتوانند برسانند، آه و فرياد از آتشى كه دل و جگر آدمى را كباب كند، آه از آتشى كه اعضاء و جوارح آدميرا جدا كند، آه از شدتى كه از شعلهاى آتش جهنم بر مي خيزد.
و بعد شروع كرد به گريه كردن و مشغول گريه بود، تا آنكه هيچگونه صدا و حركتى از او احساس نشد، و من تصور كردم كه در اثر بيدارى شب خواب او را گرفت .
نزديك طلوع فجر شد، و خواستم كه او را براى نماز صبح بيدار كنم ، نزد او آمده و او را مانند چوب خشک افتاده اى يافتم ، چون او را با دستم حركت دادم حركت نمى كرد، و خواستم او را گرفته و بلند كنم ممكن نشد، پس گفتم انا لله و انا اليه راجعون سوگند به خداوند كه على بن ابيطالب عليه السلام از دنيا رفته است .
بسرعت رو به منزل آن حضرت نهاده ، و حالت او را خبر دادم .
حضرت زهرا، دختر رسول اكرم در منزل بود، از جريان امر و از مقدمات حالت آن حضرت پرس و جو كرد، و من تفصيل و جريان امر او را از ابتدا نقل كردم ، فرمود: سوگند به خداوند كه اين حالت غشوه اى است كه او را از خوف و خشيت پروردگار عارض گردد.
بعد نزد او برگشتيم و آب به سيماى مباركش زديم ، تا اينكه بحال آمده و چشمهاى خود را باز كرد، و من به شدت گريه ميكردم .
آن حضرت بصورت من نگريسته و فرمود: اى اباالدرداء براى چه گريه ميكنى ؟
عرض كردم : از آنچه مشاهده مي كنم كه بخودت وارد آوردى .
فرمود: اى ابادرداء چگونه مي شود حال تو آن موقعي كه مرا بخوانند براى حساب كه در آن هنگام گناه كاران عقاب و سزاى اعمال خود را در پيشروى خود مشاهده خواهند كرد، و مرا ملائكه كه ماءمور سختگير و تندى هستند احاطه نمايند، و موكلين و پاسبانان جهنم منتظر فرمان و دستور شوند و من در پيشگاه عظمت و جلال خداوند قهار حاضر باشم ، و رفقا و دوستانم مرا تسليم امر الهى كنند، و اهل دنيا و مردمان ديگر به حال من ترحم نمايند.
البته در آن حال بيشتر به حال من ترحم خواهى كرد، زيرا مرا در مقابل كسى خواهى ديد كه كوچكترين پنهانى از او پنهان نيست .
منبع: مجموعه قصه هاى شيرين/ آيه الله حاج شيخ حسن مصطفوى