قبولی نماز در رضایت مادر
در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) جوانی بود او را علقمه می گفتند، او بیمار شد، چون به دم مرگ رسید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مسلمانان از جمله عمار فرمود: بروید و کلمه شهادتین را به وی تلقین کنید. آنها رفتند و هر چه کردند نتوانست بگوید! حضرت را خبر کردند، فرمود: مادر او را بیاورید، چون مادرش حاضر شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: میان تو و علقمه چگونه است؟ عرض ...
در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) جوانی بود او را علقمه می گفتند، او بیمار شد، چون به دم مرگ رسید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مسلمانان از جمله عمار فرمود:
بروید و کلمه شهادتین را به وی تلقین کنید. آنها رفتند و هر چه کردند نتوانست بگوید!
حضرت را خبر کردند، فرمود: مادر او را بیاورید، چون مادرش حاضر شد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: میان تو و علقمه چگونه است؟
عرض کرد: یا رسول الله! از وی رنجیده ام.!
حضرت رو به اصحاب نمود و فرمود: زبان علقمه از خشم مادرش در بند است اگر بی شهادت از دنیا برود.
آنگاه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) به بلال فرمود: برو و هیزم و هیمه بسیار بیاور تا علقمه را بسوزانیم!
پیرزن فریاد برآورد که یا رسول الله تا به این حد راضی نیستم، هر چند از وی رنجیده ام، آخر او پاره تن من است.
حضرت فرمود: به آن خدایی که مرا به راستی به سوی خلق فرستاد، اگر تو از وی راضی نشوی نماز و روزه و طاعات او قبول درگه حق تعالی واقع نمی شود و او را به آتش می سوزانند، آن زن عرض کرد یا رسول الله گواه باش که از او راضی شدم و او را حلال کردم.
حضرت به بلال فرمود: ببین حال علقمه چطور است، بلال چون به در خانه رسید آواز علقمه را شنید که شهادتین می گفت و وفات نمود.