نماز اجباری

نماز اجباری

چند ترم پیش در دانشگاه آزاد نجف آباد، اخلاق اسلامی تدریس می کردم. در آن ترم پس از تبیین ‏مسئله «سعادت» و اینکه هر انسانی سعادت طلب است و اینکه سعادت حقیقی انسان در حرکت به سوی ‏خدا و نزدیک شدن به اوست، در بحث از راه های وصول به این مقصد، ضرورت عبادت را طرح کردم ‏و سپس به نماز به عنوان کامل ترین عبادت پرداختم. دو جلسه درباره نماز، اهمیت آن و اسرار و آداب ‏قلبیه مربوط به ...

چند ترم پیش در دانشگاه آزاد نجف آباد، اخلاق اسلامی تدریس می کردم. در آن ترم پس از تبیین ‏مسئله «سعادت» و اینکه هر انسانی سعادت طلب است و اینکه سعادت حقیقی انسان در حرکت به سوی ‏خدا و نزدیک شدن به اوست، در بحث از راه های وصول به این مقصد، ضرورت عبادت را طرح کردم ‏و سپس به نماز به عنوان کامل ترین عبادت پرداختم. دو جلسه درباره نماز، اهمیت آن و اسرار و آداب ‏قلبیه مربوط به آن بحث کردم. پس از دومین جلسه بحث از نماز، یکی از دانشجویان پسر با رویی ‏گشاده به سراغم آمد و گفت: «استاد ممکن است مقداری وقت شما را بگیرم؟» گفتم: خواهش می کنم، ‏خدمت شما هستم. با توجه به هوای سرد پاییزی، هر دو در کلاس نشستیم او سخن خود را چنین آغاز ‏کرد: من تا چند سال پیش به خاطر اجبار پدرم نماز می خواندم، ولی اکنون سه چهار سالی است که ‏نماز نمی خوانم، اما در هر صورت سئوالهایی درباره نماز دارم، که اگر اجازه بدهید طرح می کنم. البته ‏توقع نداشته باشید با پاسخ های شما نمازخوان شوم؛ چون چندین بار این سئوال ها را با افراد مختلف ‏طرح کرده ام و پاسخ قانع کننده ای دریافت نکرده ام‎.‎
خلاصه بسیار فشرده گفتگوهای ما چنین بود‎:‎
ـ چرا باید نماز بخوانیم؟ آیا خداوند به نماز ما احتیاجی دارد؟ اگر نه چرا آن را واجب کرده است؟
ـ در ضمن بحث های دو جلسه گذشته پاسخ این سئوال ها داده شد. عبادت ما صرفاً برای سعادتمندی ‏خود ماست و خداوند هیچ احتیاجی به آن ندارد‎. ‎
ـ آیا رسیدن به سعادت واجب است؟ اگر من نخواهم به سعادت برسم چرا مجبورم نماز بخوانم و اگر ‏نخوانم کیفر می شوم؟
ـ طلب سعادت یک امر فطری است و همه انسان ها به دنبال آن هستند حتی شما که فکر می کنید نمی ‏خواهید به آن برسید اگر خواسته خود را به خوبی تحلیل کنید، متوجه می شوید که در واقع سعادت ‏خود را در امر دیگری می بینید نه در نماز. مسئله کیفر اخروی هم یک امر اعتباری نیست تا بگوییم چرا ‏خدا کیفر می کند، بلکه یک امر حقیقی و باطن اعمال دنیوی خود ماست‎.‎
ـ آیا نمازی که انسان پس از آن باز هم گناه می کند فایده ای دارد؟ آیا چنین نمازی مسخره کردن خدا ‏نیست؟ آیا بهتر نیست تا انسان تصمیم به ترک گناهان خود نگرفته نماز نخواند؟
ـ نماز مانند سایر عبادات و امور معنوی دارای مراتب و شدت و ضعف است. البته اگر نماز کامل باشد ‏انسان را از هر گناهی باز می دارد؛ همان گونه که قرآن می فرماید‎: «‎انّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و ‏المنکر» ولی اینگونه نیست که اگر نماز کامل نباشد به طور کلی مردود باشد. البته باید یک حداقل هایی ‏رعایت شود وگرنه اساساً نماز باطل می باشد؛ مثل اینکه به هنگام نماز دارای طهارت باشیم، رو به قبله ‏باشیم و مانند آن‎. ‎درباره کسی که نماز می خواند و گناه یا گناهانی را نیز مرتکب می شود باید گفت از ‏دیدگاه دینی هر عمل مثبت یا منفی آثار خود را دارد. کسی که مثلاً شرابخوار است و نماز هم می ‏خواند از کسی که شرابخوار است و نماز نمی خواند برتر است. طبیعتاً عقاب هر کدام از شرابخواری و ‏ترک نماز هم جداست. آیا درست است دانشجویی بگوید چون من از فلان درس در پایان ترم نمره نمی ‏آورم باید همه درس ها را کنار بگذارم؟
صحبت های ما حدود یک ساعت به طول انجامید و با شنیدن ندای اذان از او خواستم با توجه به اینکه ‏وقت نماز است در زمان دیگری گفتگوهایمان را دنبال کنیم، ایشان نیز پذیرفت‎.‎
هفته بعد در همان زمان، مجدداً ایشان آمد، ولی این بار علی رغم هفته گذشته سخنان او بیشتر حالت ‏عاطفی داشت. اینکه چگونه پدرش در دوران نوجوانی حتی با کتک او را مجبور به نماز می کرده و ‏مانند آن. برای او روشن کردم که گر چه پدرش روش درستی را انتخاب نکرده، ولی قصد او در هر ‏صورت خیر بوده و هدف اصلی اش رساندن او به سعادت بوده است‎. ‎گفتگوهای این جلسه نیز کمتر از ‏یک ساعت به طول انجامید و در پایان ظاهراً بدون اینکه به نتیجه ای رسیده باشیم از هم خداحافظی ‏کردیم و تا پایان ترم در این باره گفتگویی نداشتیم، ولی این سئوال که آیا صحبت هایی که با هم داشتیم ‏در او تأثیری داشته یا خیر، ذهنم را مشغول کرده بود. به نظرم می آمد که اخلاقاً درست نیست از او ‏سئوال کنم آیا در ترک نماز تجدید نظر کرده است یا خیر‎. ‎
در ترم بعد در یکی از روزهای بهاری که برای تدریس به دانشگاه رفته بودم، در حیاط دانشگاه او را ‏دیدم؛ مثل گذشته با خوشرویی تمام به طرف من آمد و احوالپرسی گرمی با هم کردیم. عجله مرا برای ‏رسیدن به کلاس متوجه شد و به هنگام خداحافظی گفت: نتیجه بحث های آن دو جلسه این شد که من ‏مشتاقانه به نماز روی بیاورم و مطمئن هستم دیگر هیچ چیزی نمی تواند مرا از نماز جدا کند‎.‎
از هم جدا شدیم و من هم با شور و شعف زایدالوصفی که همه وجودم از آن لبریز بود به طرف کلاس ‏رفتم و با تمام وجود خدا را شکر گفتم، از اینکه چنین سعادتی را نصیب من کرده است. البته تأثیرات ‏پنهان دروس معارف بیش از اینهاست چنانکه اگر بنده نیز مجدداً آن دانشجو را به شکل اتفاقی نمی ‏دیدم، هرگز به تأثیر آن گفتگو بر او پی نمی بردم‎

.‎
غ-گ. مجله معارف – دی 1386-شماره 52‏