طنز؛ فیل بزرگ تر است یا گاو؟
در آن زمان ها که اسلام تازه در مکه رایج شده بود خیلی از عرب ها توی بیابان زندگی می کردند . روزی یکی از همین عرب ها که تازه مسلمان شده بود به مسجد رفت تا در نماز جماعت شرکت کند.از قضا آن روز امام جماعت سوره بقره را بعد از حمد خواند. اعرابی بی نوا هم هرچه صبر کرد دید قصه ی این گاو مبارک تمامی ندارد و دست آخر دچار درد و انحراف مفصل زانو شد. نماز را شکست و رفت. فردای آن روز مسجد دیگری پیدا کرد و ...
در آن زمان ها که اسلام تازه در مکه رایج شده بود خیلی از عرب ها توی بیابان زندگی می کردند . روزی یکی از همین عرب ها که تازه مسلمان شده بود به مسجد رفت تا در نماز جماعت شرکت کند.از قضا آن روز امام جماعت سوره بقره را بعد از حمد خواند. اعرابی بی نوا هم هرچه صبر کرد دید قصه ی این گاو مبارک تمامی ندارد و دست آخر دچار درد و انحراف مفصل زانو شد. نماز را شکست و رفت. فردای آن روز مسجد دیگری پیدا کرد و رفت تا نماز جماعت بخواند؛ اما یاد ماجرای دیروز افتاد و نزد امام جماعت رفت. هنوز چند کلامی با او صحبت نکرده بود که بلند شد و با عجله به سمت بیرون مسجد دوید.
یکی از نمازگزاران جلوی او را گرفت و پرسید:چرا داری فرار می کنی؟ مرد بیابان نشین گفت: آن امام جماعت دیروزی که سوره بقره را خواند،ما از پا افتادیم؛ وای به حالتان که این امام می خواهد سوره فیل را بخواند. و از مسجد خارج شد.