آسمانی شدنش با نماز اول وقت بود
شهید سیدحمید حسینی تقید خاصی به ادای نماز اول وقت داشت، به طوری که در هر مکانی بود تلاش میکرد نمازش را در اول وقت ادا کند. سیدعلیرضا حسینی، برادر شهید سیدعبدالحمید حسینی، درباره زندگی برادرش اظهار کرد: شهيد سيدعبدالحميد حسيني در ۲۵ تیرماه سال ۶۰ در خانوادهای مذهبي و در شهرستان هرسين واقع در استان كرمانشاه ديده به جهان گشود و تمام مقاطع تحصيلي را در اين شهر و ديار سپري کرد. پدربزرگ و ...
شهید سیدحمید حسینی تقید خاصی به ادای نماز اول وقت داشت، به طوری که در هر مکانی بود تلاش میکرد نمازش را در اول وقت ادا کند.
سیدعلیرضا حسینی، برادر شهید سیدعبدالحمید حسینی، درباره زندگی برادرش اظهار کرد: شهيد سيدعبدالحميد حسيني در ۲۵ تیرماه سال ۶۰ در خانوادهای مذهبي و در شهرستان هرسين واقع در استان كرمانشاه ديده به جهان گشود و تمام مقاطع تحصيلي را در اين شهر و ديار سپري کرد. پدربزرگ وی سيدرحمت الله حسيني، بزرگ سادات حسيني و از عالمان وارسته و صاحب كرامات روزگار خويش و مورد وثوق مردم منطقه كرمانشاه و لرستان بود و همين ويژگي عشق و علاقه شهيد را در تداوم آرمانهای او و حركت در مسير جد بزرگوارش حسين بن علي(ع) دوچندان کرد.
وی گفت: شهيد حسيني از همان دوران كودكي در بسيج مسجد محل فعالیت میکرد و عضو گردان عاشورا نيز بود؛ همزمان علاقه زيادي به ورزش مخصوصاً ورزشهاي رزمي از جمله بوكس و كاراته داشت. از اين روي فعاليت ورزشي خود را در اين سبك به صورت حرفهاي ادامه داد كه حاصل آن چندين دوره قهرماني در مسابقات استاني و چندجانبه بود.
حسینی ادامه داد: وی از همان دوران كودكي با اهل بيت(ع) انس گرفت و فعاليت زيادي در هيئات مذهبي و مراسمها داشت. در ماههاي محرم و صفر از فعالترين نفرات در هيئت و محل كار خود بود و از برپاكنندگان مراسمهایی چون كلاسهاي قرآن، زيارت عاشورا، روضهخواني و سينهزني بود. وی همه افراد در سنين مختلف را به شركت در اين مراسمها مخصوصاً در كلاسهاي قرآن تشویق میکرد. اين شهيد بزرگوار هميشه دائمالوضو و دائمالذكر بود و اهمیت ويژهاي براي نماز اول وقت قائل بود. زماني كه اذان گفته ميشد و در هر شرايطي كه بود اقدام به اقامه نماز اول وقت میکرد. اهميت اين موضوع را از آنجا ميتوان متوجه شد كه به روايت دوست و همرزم ايشان، زمان كوتاهي قبل از نائل شدن به فيض شهادت، با اطلاع از اينكه در چه موقعيت و شرايط خطرناكي هستند و با نگهبان گذاشتن همرزم خود فريضه نماز را بهجا آورد.
به گفته وی، شهيد حسيني حساسيت زيادي به موضوع لقمه حلال و حرام داشت و هميشه سعي میکرد لقمهاي را كه بر سر سفره میآورد به دور از هر گونه شك و شبههاي باشد و به طور مرتب خمس و زكات خود را پرداخت میکرد. در سال ۱۳۸۲ به استخدام سپاه پاسداران درآمد و جهت طي دورههای آموزش نظامي راهي شهر تبريز شد و پس از گذراندن آموزشهاي مربوطه به منطقه اورامانات (مناطق مرزي) استان كرمانشاه برگشت و مشغول به خدمت شد. شهادت سرلوحه فعالیتهای وی بود و چند روز قبل از شهادتش به قسمت فرهنگي محل كار خود مراجعه کرده و عكسي از خود به مسئول مربوطه تحويل داده بود كه زير آن نوشته است «الهي رو سفيدم كن» و همكار خود را قسم داده بود كه هنگام شهادتش اين عكس را به تابوتش نصب كند.
حسینی درباره ویژگیهای برادر شهیدش عنوان کرد: صبوری وی زبانزد خاص و عام بود. بهندرت عصباني میشد. هميشه دوست داشت كه به ديگران كمك كند. از روابط عمومي خوبي برخوردار بود و در هر جمعي كه قرار میگرفت، كوچك و بزرگ مجذوب وی ميشدند و در بين اقوام و آشنايان از محبوبيت خاصي برخوردار بود. زندگي را زياد سخت نمیگرفت. سید عبدالحمید حسینی در هشتم شهریورماه سال ۸۶ پيوند ازدواج خود را با دخترعمويش بست كه حاصل اين ازدواج پسری به نام سیدمحمد یاسین است که اواخر سال ۹۳ به دنیا آمد.
وی افزود: شهيد سيدحميد حسيني آنقدر عليه دشمنان اسلام و منافقين جنگيد تا بالاخره در هشتم شهریورماه سال ۹۴ دقيقاً مصادف با سالروز ازدواجش در شهرستان جوانرود، روستاي زيران در حين عمليات پاكسازي اعضای گروهك پژاك بر اثر برخورد تير به سمت قلبش به درجه رفيع شهادت و آرزوي ديرينه خود نائل شد.
حسینی همچنین عنوان کرد: پیش از این که وصیتنامه و زندگینامه شهدا را میخواندم، به این باور رسیدم که شهدا خصلتهای مشترکی دارند و دلیل بارزش شاید این بود که نظر کرده بودند. از اینرو گفتهاند که خدا خوبان را برای خودش نگه میدارد. خصوصیات بارز برادر شهیدم که خیلی به او اعتقاد دارم این بود که هیچوقت کسی را نصیحت نکرد، ولی همیشه دیگران را با عملش تحت تاثیر قرار میداد. مخصوصا مسائل شرعی و مذهبی. وقتی موقع نماز اول وقت فرا میرسید، حمید خیلی مضطرب میشد به این خاطر که میخواست نمازش را اول وقت بخواند. یکی از روزها در حال رفتن به مکانی بودیم و برای رسیدن به آنجا باید مسیر طولانی را طی میکردیم. وقت اذان ظهر بود و حمید خوابیده بود. ده دقیقه بعد از اینکه اذان گفتند، حمید بیدار شد و از من پرسید که آیا اذان گفته؟ من هم جواب مثبت دادم. از من پرسید که از مسیری که گذشتیم نمازخانه وجود داشت؟ من گفتم بله. او گفت برگردیم. در حالی که مسافت زیادی از نمازخانه دور شده بودیم، ولی برگشتیم تا بتوانیم نماز اول وقت را در آنجا به جا بیاوریم، بعد به مسیر ادامه دهیم.
وی در بخش دیگری از سخنانش درباره ویژگیهای این شهید گفت: حمید خیلی تلاش میکرد که مشکلات دیگران را برطرف کند. میتوانم بگویم که این موضوع تبدیل به دغدغه ذهنی حمید شده بود. حمید عاشق شهادت بود و این موضوع در وجودش نمودی بارز داشت و روزهای آخر این موضوع بیشتر هویدا شده بود، به طوری که به حلالیت خواستن مستقیم و غیرمستقیم از اقوام و دوستان روی آورده بود.
حسینی درباره حال و هوای شهید پیش از شهادتش اظهار کرد: یک روز قبل از اینکه به شهادت برسد با هم تلفنی صحبت کردیم. ما هر دو به دلیل شغلی که داشتیم در دو شهر مختلف مشغول به کار بودیم. با هم قرار گذاشتیم که هفته بعد یکدیگر را در منزل مادرمان ببینیم. ولی یک روز بعد از آن، حمید شهید شد و من بهتنهایی نزد مادرم رفتم. من به اینکه شهدا افراد باهوشی بودند معتقدم. شهدا قید بسیاری از چیزها را زده و به شهادت لبیک گفته بودند. حمید هم این گونه بود. برادرم همه کارهایش را انجام داده بود و هیچ کار ناقصی نداشت که انجام نداده باشد.
برادر شهید یادآور شد: حمید علاقه شدیدی به کارش داشت و هر گاه که با او تماس میگرفتم، صبح، شب، نیمه شب، متوجه میشدم که در محل کارش است. این روند طوری شده بود که در اواخر روزهای عمرش، حمید دچار مشکل کمبود خواب شده بود و تحت نظر پزشک بود و دارو مصرف میکرد. ولی در عین حال با همه فعالیت و کاری که انجام میداد، فعالیت شبانهروزیاش را ترک نکرد و تصور میکرد که باید خود را در انجام وظایفش اصلاح کند. این بود که شهادت را سرلوحه کارش قرار داده بود. حمید با هر کسی که صحبت میکرد، بحث شهادت را برایش قابل فهم و درک میکرد. الگوی حمید در این راه، شهید محمدابراهیم همت بود و سعی میکرد در زندگیاش او را الگو قرار دهد. زندگینامه و فیلمهای او را داشت و از آنها در این راه بهره میبرد.
وی گفت: حمید در هر مهمانی که حضور داشت، بعد از خوردن چای، فیلم شهید همت را نگاه میکرد و علاقه بسیاری به این شهید داشت. برادرم همین طور خیلی خانوادهاش را دوست داشت و مشکلات برادرها و خواهرها را رفع میکرد. حمید توانست کولهباری را که بر دوش داشت سالم به مقصد برساند. او مشاور و روانشناس خوبی بود. اگر کسی به او مراجعه میکرد، تا جایی که میتوانست تلاش میکرد که به او مشورت دهد و اگر نمیتوانست، با کسانی که درباره موضوع مورد نظر خبره بودند مشورت میکرد و گفتههای آنان را به فرد مورد نظر منتقل میکرد. من با وجود فاصله بسیار زیادی که با حمید داشتم، ولی هر گاه مشکلی برایم به وجود میآمد میدانستم که میتوانم به برادرم تکیه کنم. به همین دلیل همیشه خدا را شکر میکردم که چنین برادری دارم. گاهی که بحث شهادت را پیش میکشید، استرس تمام وجودم را فرا میگرفت. گاهی کلیپ و عکسهایی را از خودش میگذاشت و میگفت که میخواهد از آنها در مراسم شهادتش استفاده شود.
حسینی اظهار کرد: به یاد دارم حدود ۱۰، ۱۲ سال پیش با هم به باشگاه رفتیم. مسابقات رزمی برپا شده بود و حمید قهرمان کشور و مربی من بود. قرار بود در مسابقهای شرکت کنم که نتوانسته بودم آمادگی لازم را برای حضور در آن به دست آورم. ولی حمید من را به حضور در مسابقه تشویق کرد و گفت که نگران نباشم. گفت کاری میکند که من آمادگی کامل را به دست آورم. گفت تو فکرت را آماده کن، جسمت با من. نیم ساعت قبل از مبارزه یک قرص به من داد و گفت که این قرص نیروی بدنیات را بالا میبرد و کمک میکند که موفق شوی. من هم با اتکای به آن قرص انرژی مضاعفی گرفتم و در مسابقه پیروز شدم. بعد از مسابقه متوجه شدم که حمید میخندد. گفت میدانی قرصی که به تو دادم چه بود؟ گفتم مگر قرص تقویتی نبود؟ گفت نه، قرص ویتامین بود.
وی بیان کرد: آنقدر حمید از موضوع شهادت در جمع خانواده و دوستان صحبت کرده بود که همه تصور میکردیم این اتفاق میافتد. روزی که خبر شهادت حمید را به من دادند، در محل کار بودم و از او فرسنگها فاصله داشتم. با خودم گفتم که بالاخره حمید کار خودش را کرد و به آرزوی دیرینهاش رسید. با توجه به حرفهایی که الان درباره او میشنوم و صحبتهایی که پیش از شهادت کرده بود، میفهمم که خواستش رسیدن به شهادت بود که شکر خدا به آن دست یافت
منبع: خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)