مقید به خواندن نمازهای خود در مسجد محله و در کنار جماعت بود.

مقید به خواندن نمازهای خود در مسجد محله و در کنار جماعت بود.

شهید «یونس لطفی» در اولین روز از شهریورماه سال 1345 شمسی در خانواده­ای متدین دیده به جهان گشودوشادی را به پدر و مادر و فامیل‌ها به ارمغان آورد، او دومین فرزند خانواده­‌ای بود که نامش را یونس گذاشتند. یونس از همان کودکی از هوش سرشاری برخوردار بود. مسائل را زود می­‌فهمید و حرف‌های بزرگ‌ترها را بهتر درک می‌‌کرد. تیز فهمی او زبان‌زد خا ...

شهید «یونس لطفی» در اولین روز از شهریورماه سال 1345 شمسی در خانواده­ای متدین دیده به جهان گشودوشادی را به پدر و مادر و فامیل‌ها به ارمغان آورد، او دومین فرزند خانواده­‌ای بود که نامش را یونس گذاشتند.

یونس از همان کودکی از هوش سرشاری برخوردار بود. مسائل را زود می­‌فهمید و حرف‌های بزرگ‌ترها را بهتر درک می‌‌کرد. تیز فهمی او زبان‌زد خانواده و فامیل بود. از کودکی نماز خواندن را دوست داشت و مقید به خواندن نمازهای خود در مسجد محله و در کنار جماعت بود.

یادگیری قرآن کریم را قبل از رفتن به مدرسه شروع کرد. 7 ساله بود که وارد دبستان شد و با نمرات خوب دوران ابتدایی را به پایان رساند و همزمان در کلاس­‌های یادگیری قرآن با شوق زیاد شرکت می‌کرد.

13 ساله بود که به عنوان مربی قرآن آموخته­‌های خود را به دیگران ­منتقل کرد و شاید یکی از نوجوان‌­ترین مربیان قرآن در زمان خود به شمار ­می رفت.

مقطع دوره راهنمایی را در مدرسه­‌ی آذرآبادگان شروع کرد، اما به خاطر حضور فعالش در راهپیمایی­‌های زمان انقلاب درس را در پایه‌ی سوم نیمه تمام گذاشت و بر فعالیت­‌های خود در مسجد افزود.

16 سال بیشتر نداشت که با اصرار زیاد، خانواده­‌اش را راضی کرد تا به جبهه‌های غرب اعزام شد و در سرمای زمستان کردستان میان کوه­‌های سر به فلک کشیده به دفاع و خدمت از انقلاب و اسلام پرداخت. پس از حضور سه ماهه‌اش در جبهه به تبریز بازگشت و کلاس سوم راهنمایی را به پایان رساند.

رفتار و اخلاق خوب او باعث شده بود تا در محله از احترام زیادی برخوردار باشد و دیگران نیز دوستش داشته باشند و با سن کمی که داشت دوستان و همسالانش او را پناهگاهی برای حل مشکلات خود می‌دانستند.

حضور در فعالیت‌های مسجد از برنامه‌های ثابت او بود. وی که یکی از اعضای فعال پایگاه مقاومت بسیج حضرت ولی‌عصر(عج) به شمار می‌رفت در محله­ ی کوچه باغ و در امورات آموزش پایگاه فعالیت خوب و چشمگیری داشت. روح نا آرام یونس که بی‌قرار برای حضور در جبهه بود یکبار دیگر او را روانه میدان جنگ کرد.

پس از مدتی به لشکر عاشورا پیوست و در گردان تخریب فعالیت خود را آغاز نمود. در کنار دفاع و آموزش از فرمانده گردان تخریب «شهید اکبر جوادی» درس­‌های جوانمردی و اخلاص زیادی آموخت و با  الگو قرار دادن او به پرورش روح خود پرداخت. ذاکری اهل بیت را نیز در همان گردان با تشویق­های فرمانده خود که با او مانوس شده بود آغاز کرد.

بچه‌­های تخریب به او و دیگر مداحان احترام خاصی می­‌گذاشتند. شاید عشق و علاقه­‌ی بیش از حد آنان به اهل‌بیت باعث شده بود تا هر که دل­سوخته­ی اهل بیت بود از مقام و منزلت ویژه­ای در نزد دوستان و هم­سنگران خود برخوردار باشد.

یونس به عنوان مربی تخریب نقش ویژه­ای در گردان ایفا می‌کرد. در تعلیم نیروها شب و روز نمی‌شناخت. آن سال‌ها عزادار‌‌ی‌های گردان تخریب در لشکر عاشورا زبان‌زد بسیجیان بود. برای همین هم در بیشتر عزاداری­ها از دیگر گردان‌ها مهمان داشتند.

با نزدیک شدن به عملیات، عزاداری­‌ها در گردان تخریب با شور و حال بیشتری برگزار می­شد. زمزمه­‌های یونس و دیگر دوستانش تا پاسی از شب ادامه داشت. سجده‌­های شکر آنان صفای دیگری به آن جمع بی‌ادعا می­داد.

یونس که در بیشتر عملیا‌ت­‌ها حضوری فعال داشت یکی از نیروهای کارآزموده و با تجربه در انفجارات به شمار می‌رفت.

قبل از عملیات بدر به خاطر شایستگی­‌هایی که از خود نشان داد مسؤلیت یکی از گروهان‌ها را بر عهده­‌ی او گذاشته بودند. خانواده­ یونس می­‌گویند در مرخصی­‌هایی که به خانه می‌آمد موقع بازگشت به جبهه دلش نمی‌خواست کسی برای بدرقه‌اش بیاید، اما در آخرین مرخصی که آمده بود با اصرار از ما خواست تا همگی برای بدرقه­اش به راه آهن برویم. در راه‌آهن به ما می­‌گفت این آخرین دیدار ماست. انگار یقین کرده بود این‌بار شهید خواهد شد.

در درگیری با دشمن، متأسفانه اثری از اعضای بدنش نبود. شدت آتش به حدّی بود که پیکر مطهر آن شهید در میان شعله‌­های آن سوخته و خاکستر شده بود. در نهایت سال­‌ها پس از انتظار در 23 اردیبهشت‌ماه سال 1377 قسمتی از پیکرش توسط گروه تفحص لشکر عاشورا پیدا و به تبریز بازگشت و خانواده ودوستان را خوشحال کرد و با تشییع پیکر مطهرش در جوار شهدای وادی رحمت آرام گرفت.

مننبع: خبرگزاری دفاع مقدس