بازی پیامبر اعظم با کودکان در مسیر مسجد

بازی پیامبر اعظم با کودکان در مسیر مسجد

روزی پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وآله- برای نماز به مسجد می رفت، در راه گروهی از کودکان انصار بازی می کردند،تا آن حضرت را دیدند گردش آمدند وخود را به لباس او می آویختند،وبه گمان اینکه آن حضرت همواره حسن وحسین-علیهما السلام- را به دوش خود می گرفت،آنها را نیز به دوش بگیرد،هر یک می گفت:«کن جملی:شترمن باش». آن حضرت از یک سو نمی خواست آنها را برنجاندواز سوی دیگر مردم در مسجد منتظر بودن ...

روزی پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وآله- برای نماز به مسجد می رفت، در راه گروهی از کودکان انصار بازی می کردند،تا آن حضرت را دیدند گردش آمدند وخود را به لباس او می آویختند،وبه گمان اینکه آن حضرت همواره حسن وحسین-علیهما السلام- را به دوش خود می گرفت،آنها را نیز به دوش بگیرد،هر یک می گفت:«کن جملی:شترمن باش».


آن حضرت از یک سو نمی خواست آنها را برنجاندواز سوی دیگر مردم در مسجد منتظر بودند و می خواست خود را به مسجد برساند.
بلال حبشی از مسجد بیرون آمد .


به جستجوی پیامبر-صلّی الله علیه وآله- پرداخت،آن حضرت را در کنار جمعی از کودکان یافت، جریان را فهمید،بلال قصد کرد که کودکان را گوشمالی دهد تا آن حضرت را آزاد کند. آن حضرت، بلال را از اجرای تصمیمش نهی کرد و فرمود:
«تنگ شدن وقت نماز برای من محبوبتر از رنجاندن این کودکان است».
سپس به بلال فرمود:برو حجره های خانه را گردش کن آنچه را (از گردو ویا خرما و...)یافتی بیاور،تا خود را از این کودکان باز خرید کنم».
بلال رفت و پس از جستجو هشت دانه گردو یافت به حضور پیامبر-صلّی الله علیه وآله- آورد، آن حضرت به کودکان فرمود:«أتبیعون جملکم بهذه الجویزات:آیا شتر خود را به این گردوها می فروشید؟»
کودکان به این داد وستد راضی شدند،و گردوها را گرفتند وآن حضرت را آزاد کردند،
پیامبر-صلّی الله علیه وآله- به راه خود به طرف مسجد ادامه داد، در حالی که می فرمود:«رحم الله أخی یوسف باعوه بثمن بخس دراهم معدودة: خداوند برادرم یوسف را رحمت کند،که او را(برادرانش)به چند درهم فروختند». امّا این کودکان،مرا به هشت دانه گردو فروختند،با این فرق که برادران یوسف،وی را از روی دشمنی فروختند،ولی این کودکان از روی نادانی فروختند.
وقتی بلال این همه محبّت و بزرگواری پیامبر-صلّی الله علیه وآله- را دید، تحت تأثیر قرار گرفت وبه پای مبارک آن حضرت افتاد،واظهار تواضع کرد و گفت:«الله أعلم حیث یجعل رسالته:خداوند می داند که مقام رسالت را در وجود چه کسی قرار بدهد