شهادت بخاطر سجده
بعد از عملیات والفجر 8 ما را اسیر کردند.دوازده نفر بودیم که در یک زیرزمین کوچک زندانی شدیم.همراهان من که بسیجی و پاسدار بودند,زخم های عمیقی بر بدنشان وجود داشت.بعثی ها به جراحات آنها هیچ توجهی نمی کردند و از شکنجه های آنها ابایی نداشتند.دست هایمان را با سیم تلفن طوری محکم بسته بودند که سیم در گوشت مچ دست ها فرو رفته بود.چهار روز گشنه و تشنه به سر بردیم.نماز را در حالت اضطرار می خواندیم. روز چها ...
بعد از عملیات والفجر 8 ما را اسیر کردند.دوازده نفر بودیم که در یک زیرزمین کوچک زندانی شدیم.همراهان من که بسیجی و پاسدار بودند,زخم های عمیقی بر بدنشان وجود داشت.بعثی ها به جراحات آنها هیچ توجهی نمی کردند و از شکنجه های آنها ابایی نداشتند.دست هایمان را با سیم تلفن طوری محکم بسته بودند که سیم در گوشت مچ دست ها فرو رفته بود.چهار روز گشنه و تشنه به سر بردیم.نماز را در حالت اضطرار می خواندیم.
روز چهارم نزدیک ساعت 10 شب چند افسر عراقی درون زیرزمین آمدند.از اینکه تعادل نداشتند فهمیدیم که مست هستند.همان لحظه یک برادری در سجده بود.
آنها با دیدن او به سویش حمله بردند.یکی از آنها با شقاوت و دیوانگی با هر دو پا بر سر آن برادر نمازگزار پرید و دیگران هم با مشت و لگد به جانش افتادند.آن مومن ساجد بی هوش شد.افسران بعثی او را بالای پله ها بردند و به طرف پایین رهایش کردند.آن مومن خداپرست آرام آرام به شهادت رسید.
منبع:قصه نماز آزادگان