قبله پنهان
آزاده ی عزیز رمضان على زارعى می گوید : در اوايل اسارت، ما را از اَلعماره به بغداد انتقال دادند و يك راست به سازمان امنيت یعنی استخبارات بردند. وقتى به آنجا رسيديم، موقع خواندن نماز بود، امّا عراقيها اجازه اين كار را به ما نمى دادند. ناچار روى زمين نشستيم و براى اينكه نگهبانان متوجه نشوند، نماز را به صورت نشسته خوانديم. آن هم در چهار زاويه مختلف. چرا كه حتى جرأت پرسيدن جهت قبله را از مأمورين عراقى ...
آزاده ی عزیز رمضان على زارعى می گوید : در اوايل اسارت، ما را از اَلعماره به بغداد انتقال دادند و يك راست به سازمان امنيت یعنی استخبارات بردند. وقتى به آنجا رسيديم، موقع خواندن نماز بود، امّا عراقيها اجازه اين كار را به ما نمى دادند. ناچار روى زمين نشستيم و براى اينكه نگهبانان متوجه نشوند، نماز را به صورت نشسته خوانديم. آن هم در چهار زاويه مختلف. چرا كه حتى جرأت پرسيدن جهت قبله را از مأمورين عراقى نداشتيم.
علی احمدپور ، نماز خوبان ، داستان 52.