غزل نماز
خوش آنکه شام و سحر ياد آن يگانه کني بهار خاطر خود را پر از جوانه کني بسوي قبله به شادي دوگانهاي بگزار که شکر رحمت آن خالق يگانه کني به يمن جذبه خورشيد عشق او از خاک سفر به عرصه آفاق بيکرانه کني سپاس هر نفسي را، به آستانه وقت هزار مرتبه تسبيح عاشقانه کني قدم به شوق بنه يک زمان به خانه دوست ...
خوش آنکه شام و سحر ياد آن يگانه کني
بهار خاطر خود را پر از جوانه کني
بسوي قبله به شادي دوگانهاي بگزار
که شکر رحمت آن خالق يگانه کني
به يمن جذبه خورشيد عشق او از خاک
سفر به عرصه آفاق بيکرانه کني
سپاس هر نفسي را، به آستانه وقت
هزار مرتبه تسبيح عاشقانه کني
قدم به شوق بنه يک زمان به خانه دوست
که عيش هر دو جهان از صفاي خانه کني
اگر نصيب تو شد جرعهاي ز چشمه عشق
سزا بود طلب عمر جادوانه کني
عروج تا ملکوت خدا ببال دعاست
دعا کن اي دل من ترک دام و دانه کني
بهشت در گرو زهد و طاعت است و ليک
قبول بندگيش به که عارفانه کني
چو قول عشق قويم است و لطف يار، عميم
مباد سستي عهد وفا بهانه کني
بهمن صالحی