آيا حضور قلب در نماز اين است كه توجه به معاني نماز داشته باشيم يا چيز ديگري اضافه بر آن است؟
حضور قلب در نماز عبارت است از توجه قلبي به پروردگار داشتن و حالتي كه مناسب با عظمت خداوند است. پرستش بايد همراه با قلبي سرشاراز احساس عظمت خدا و كوچكي و نياز در مقابل او باشد و راه بدست آوردنآن اين است كه نمازگزار به معناي الفاظ و كلمات آن توجه نمايد و اين توجهبايد چنان باشد كه گويا خدا را ميبيند و ذلت و كوچكي خويش را در برابرقدرت و عظمت او حس كند. در حديث است كه «اعبد الله كانك تراه» خدار اچنان عبادت كنيد كه گويا او را ميبيني.(مصباح الشريعه ص 8)
بنابراين توجه به معاني نماز،خودِِِ حضور قلب نيست بلكه راه به دست آوردن حضور قلب است وهمراه آن بايد توجه به ذلت خود و عظمت خداوند داشته باشد .البته بايد توجه داشت كه حضور قلب مراتب مختلفي دارد.حضرت امام خميني(ره)در تعريف و مراتب حضور قلب مي فرمايند:
" و آن چنان است كه انسان در وقت اشتغال به عبادت، خود را از اشتغالات و هموم دنيايي فارغ كند؛ و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر متشتته منصرف نمايد؛ و دل را يكسره خالي و خالص براي توجه به عبادت و مناجات با حق تعالي نمايد."
از آنجا كه حضور قلب مراتبي دارد و اين مراتب متفاوت است معناي متفاوتي در طول يكديگر پيدا خواهد كرد. حضرت امام دربارة مراتب حضور فرموده اند كه اول مرتبه حضور اين است كه بنده در پيشگاه خداوند فقط اين مقدار به عبادتش توجه داشته باشد كه در حال حمد و ثناي خداي خويش است. بعد مي فرمايند مانند كودكي كه مي بيند شاعري در مدح كسي يا در محضر پادشاهي اشعاري مي خواند ولي نمي فهمد كه او چه مي گويد، فقط همين مقدار احوالش را درك مي كند كه در حال اظهار ارادت و حمد و ثنا است. پايين ترين مرتبة حضور قلب در عبادت اين است كه از معناي عبادت فقط حمد و ثنا بصورت كلي در قلب هست و به اين اندازه توجه دارد اما خودش به اين متوجه نيست كه چه مي خواند و معاني آنچه مي خواند چيست؟
مرتبه بالاتر از اين يعني مرتبة دوم حضور اينست كه به مفاهيم كلماتي كه در عبادت مي گويد توجه كند و آنچه را كه مي گويد از لحاظ معاني عرفي بفهمد. مثلا بداند " الحمد الله رب العالمين" يعني چه؟
پروردگار را صدا مي زند" الرحمن الرحيم" به صفاتي كه براي خدا ذكر مي كند توجه داشته باشد"مالك يوم الدين" و اين كه از خدا چه مي خواهد و چه ادعايي مي كند مرتبة دوم حضور است. مرتبة سوم حضور داشتن معارفي است كه بواسطة آن معارف قرآني و عالي تر كه نسبت به پروردگار متعال است مثل معارفي كه در حقيقت توحيد است- و درحقيقت توحيد همة موجودات در واقع ظهور حضرت حق، تجليات اسماء و صفات او هستند و او حاضر در همه جاست- كه در اين مرتبه از حضور قلب به معارف عالي تر، دقايق و لطائف ذوقي و عرفاني كه آگاهي دارد توجه مي كند و به حضورش عمق مي بخشد. در مرتبة عالي تر، صرف معارف نيست بلكه بالاتر از آن، قلب و چشم و گوشش باز شده و مشاهدات و مكاشفاتي دارد و تجليات افعالي، صفاتي و ذاتي الهي را دريافت مي كند. مثلا وقتي مي گويد، سجان ربي العظيم و بحمده" واقعا تجليات اسم عظيم الهي را به چشم قلبش مي بيند و به تأثير آن عظمتي كه ديده به ركوع مي رود. و وقتي مي گويد " سبحان ربي الاعلي و بحمده" به سبب تجلي اسم اعلاي الهي، قلب نسبت به حقيقت اين اسم، معرفتي و ذوقي و مشاهده اي پيدا كرده با همه وجود به تأثير آن اسم اعلاي الهي كه دريافت كرده به خاك مي افتد. پس معناي حضور براي هر كدام از اين مراتب فرق مي كند ولي با هم مغايرت ندارند.