چرا خدا فرموده «شما نماز را براي خودتان مي خوانيد» ولي اگر آن را نخوانيم مجازات مي شویم؟

چند نكته را بايد توجه داشت:

اول: هدف خداوند از خلقت انسان، رسيدن او به سعادت دنیا و آخرت است.

دوم: براي رسیدن به سعادت، نماز كارسازترين وسيله و ابزار است.

سوم: نخواندن نماز یعنی انسان به طور تكويني مسيري را طي كند كه باطن آن سوختن و عذاب است. به عبارت ساده تر خداوند عذاب جداگانه اي براي انسان بي نماز مقرر نمي كند بلكه آن عذاب، اثر وضعيِ و تجسّم خارجی ترك نماز است.

چهارم: از كلمه "جزا و مجازات" نباید مسأله كيفر در ذهن وارد شود، كيفر به معناي تأديب كردن، تنبيه كردن، تشفّى پيدا كردن يا تهديد كردن، اسباب عبرت ديگران فراهم كردن است در حالی که منظور از مجازات آخرت اينها نيست. مجازات آخرت یعنی "تجسّم خارجی گناهان."

چکیده سخنان شهید مطهری درباره "تناسب عمل و جزا" بحث را روشن می کند:

بعضي از مجازاتها، تكوينى است، يعنى در نظام خلقت و طبيعت، انسان كارى مى كند و نتیجه اش را در همين دنيا مى بيند. آدمى مشروب مى خورد، مجازاتش را در همين دنيا مى بيند يعنى اعصاب و كبد او خراب مى شود.

اگر كسى بگويد ميان اين عمل و این نتیجه تناسبى نيست یعنی چون چند لحظه مشروب خورده، مجازات هم بايد همين مقدار باشد مى گوييم "جزا" در اینجا يعنى رابطه علت و معلول. آن اثر، فرزند و نتيجه حتمى آن كار در نظام خلقت است.

پس در دنیا رابطه عمل و جزا، رابطه علت و معلول است ولی قرآن منطقى دارد كه از اين هم بالاتر است. قرآن می گوید: همين نفسِ عمل انسان، جزاىِ اُخروى است. آن عقربِ گزنده قيامت كه تو را مى گزد، همان گزيدنى است كه تو در دنيا در فلان ساعت مرتكب شدى، در دنیا هر چيزى كه موجود شد يك وجهه اش معدوم مى شود، يك وجهه ديگرش باقى است، وجود اين جهانى اش معدوم مى شود، وجود آن جهانى اش باقى است، تو خيال مى كنى معدوم شد، ولی واقعاً باقى است. قرآن می فرماید: «هر آنچه انجام داده اند حاضر می یابند»[1] یعنی همين نفسِ عمل در آنجا تجسّم پيدا مى كند، پس چيز زائدى نيست، چون جزا با عمل دو تا نيست.

نباید در مجازاتِ تكوينی كسى بگويد تناسب وجود ندارد، چون آن مجازات را براى اين عمل وضع نكرده اند تا کسی بگوید مى خواستند كمترش را وضع كنند. آن مجازات نتيجه قهرى و جبرى اين عمل است، يعنى اين راهى است كه نهايتش آن است. کسی نمى تواند به خدا اعتراض كند كه اين راهى كه من می روم و آخرش منتهى مى شود به افغانستان، تو يك كارى كن كه من از اين راه بروم ولى به افغانستان نرسم. چنين چيزى محال است. [2]

 

[1] - «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» ؛ كهف (18)، آيه 49

[2] - مجموعه آثار كتاب معاد استاد مطهري، ج4، ص 584