دوستی دارم که می گوید تا من فلسفه نماز را کامل ندانم نماز نمی خوانم من چگونه ایشان را قانع کنم؟

در خصوص فلسفه عبادات از جمله نماز، نكاتي را بايد همواره مد نظر داشت:

  1. آگاهي کامل از فلسفه همه احكام، دانشي فراتر از دانش بشري مي طلبد. ليكن بطور اجمال می دانیم كه همه احكامِ واجب و مستحب به گفته خداوندِ حکیم، مفید و دارای مصلحت و احکامِ حرام و مکروه مضرّ و دارای مفسده است. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم باز بايد آن را انجام دهیم.
  2. دانستن فلسفه و حكمت‏هاي همه احکام ـ اگر برای همه غیر ممکن نباشد ـ براي بیشتر مردم غير ممكن است و مانع از انجام وظايف و کار و زندگی آنها مي‏شود. بنابراين لازم نيست دليل همه احکام را همه مردم در همه زمانها بدانند.
  3. کسی که می گوید تا فلسفه احکام را ندانم به آن عمل نمی کنم خود را از فواید اين دستورات محروم ساخته است. مانند بيماري كه بخواهد تمام جزئيّات نسخه يك طبيبِ حاذق را بررسي كند و رابطه آن را با مزاج خود تشخيص دهد و سپس به آن عمل کند. کسي که دستورهای خداوند را بر اساس حکمت مي داند، نبايد به خاطر اينکه دليل حکمي را نمي داند از انجام آن تخلف کند.
  4. همين قدر كه احکام با عقل و علمِ ثابت مخالف نباشد، قابل پيروي است؛ مانند دستور طبيب كه همين قدر كه بدانيم طبابت او بر خلاف قوانين مسلّم طبّي و تندرستي نيست به آن عمل مي‏كنيم؛ با اين تفاوت كه در طبابت احتمال خطا و اشتباه می دهیم ولی در دستورات ديني، احتمال خطا و اشتباه هم نمي‏ دهيم.
  5. در جستجوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اینکه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي پزشکی يا ... باشيم برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحيِ معنوي دارند كه با علوم بشري و تجربي قادر به ردّ یا اثبات آن نيستند و يا اگر نظري بدهند بسيار سطحي است. چنان كه در مورد روزه، علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن دست يابي به تقوا است.
  6. هر جا از قرآن و حديث، دليل محکمي بر فلسفه حکمي نداريم، بهتر است ساکت باشيم و با توجيهات و حدسيات، دليل تراشي نکنيم.
  7. همان عقلي که ما را به فهميدن فلسفه احکام دعوت مي کند، همان مي گويد: اگر علتِ حکمی را ندانستي، از آگاهان بپرس و اگر یقین داشتی آنها از طرف خداوند سخن می گوید، گفته آنها را بپذیریم و اين همان تعبد در برابر اولياي دين است.
  8. اگر گوشه اي از فلسفه حکمي را فهمیدیم، نباید خيال کنیم تمام فلسفه آن حکم را درک کرده ایم. مگر با عقل و فکر محدود انساني، مي توان به عمق احکامي که از علم بي انتهاي خدا سرچشمه گرفته، پي برد؟
  9. در دوران ائمه عليهم السلام از آنجایی که همه مردم قدرت هضم بسياري از اسرار را نداشتند؛ ائمه (ع ) در جواب افرادي كه فلسفه احكام سوال مي نمودند، مطالبي را كه مطابق با فكر و درك آنها بود، بيان مي كردند. بديهي است كه نمي شود حكم كرد كه فلسفه و اسرار آن احكام منحصر به چيزي است كه در آن روايت اشاره شده است؛ زيرا اگر پرسش كنندگان اسرار زيادتري را مي خواستند، پيشوايان ديني مطالب زيادتري مي گفتند.[1]
 

[1] - ما از اين نمونه ها زياد داريم كه شخصي از امام چيزي را مي پرسيد و جوابي مي گرفت و دوباره كه سؤال مي كرد، امام مطلب عميق تري را براي او بيان مي فرمود. مثلاً كسي كه از علت نامگذاري كنيه پيامبر خدا به «ابوالقاسم» سوال نمود كه امام جوابي دادند اما پس از سوال مجدد حضرت مطالب عميقي در اين زمينه پرداختند. عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع فَقُلْتُ لَهُ لِمَ كُنِّيَ النَّبِيُّ ص بِأَبِي الْقَاسِمِ فَقَالَ لِأَنَّهُ كَانَ لَهُ ابْنٌ يُقَالُ لَهُ قَاسِمٌ فَكُنِّيَ بِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَهَلْ تَرَانِي أَهْلًا لِلزِّيَادَةِ فَقَالَ نَعَمْ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَبٌ لِجَمِيعِ أُمَّتِهِ وَ عَلِيٌّ ع فِيهِمْ بِمَنْزِلَتِهِ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ عَلِيّاً قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَقِيلَ لَهُ أَبُو الْقَاسِمِ لِأَنَّهُ أَبُو قَسِيمِ الْجَنَّةِ وَ النَّار (علل الشرائع ؛ ج‏1 ؛ ص127)